تنها ذخایر ِ قهوه ای روشن ِ نظامی ِ من!

ضربان ِ لبخندهایت

از هرچه در خیال ِ من آمد نکوتری

تنها ذخایر ِ قهوه ای روشن ِ نظامی ِ من!

چهارشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۳۵ ق.ظ

اگر تمام توافق نامه های دنیا هم به امضا برسد
من حاضر به توافق ِ دوری از تو نخواهم بود...
ما که سر ِ مسائل جزئی بحث نمیکنیم!
چشمانت خط قرمز ِ من است!
آنها را نمیگذارم از قلمرو ام خارج کنی...

۷ ۰
چهارشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۳۵ ق.ظ

Elanor :)

نظرات (۱۹)

۲۴ تیر ۹۴ ، ۰۰:۳۸

کوثر متقی

چه زیبا

پاسخ:
ارادت دارم :)

۲۴ تیر ۹۴ ، ۰۰:۴۱

آبجی خانوم

بح بح
آفرین
احسنت بانو

پاسخ:
مچککرم :)

۲۴ تیر ۹۴ ، ۰۰:۵۸

فاطمه (خودکار بیک)

اینو دیگه تصور نکردم ! اینو حال کردم باهاش :))

پاسخ:
ینی با قبلی ها حال نمیکردی؟؟ :))

۲۴ تیر ۹۴ ، ۰۱:۰۷

آد ِن

اصن بدجور عاشقیاااا ^____^

دنیا از دید عاشقا همین جوریه دیگه همه نوع مسائل رو فرصتی برای سرودن عاشقانه هاشون میدونن

پاسخ:
بد آقا ! بـــــــــــــــــــــــد ! :)))

۲۴ تیر ۹۴ ، ۰۱:۲۱

نگین ...

امضا : الانور بانو :)

پاسخ:
کوچیک ِ شوما ! :دی

۲۴ تیر ۹۴ ، ۱۲:۱۴

فاطمه ..

تکبیر :))

پاسخ:
اللــــــــــــــــــــــــه اکبر!
:دی

۲۴ تیر ۹۴ ، ۱۲:۵۱

خاتون .

چه عاشقانه ی زیبایی ^_^

پاسخ:
مرسی :)

۲۴ تیر ۹۴ ، ۱۳:۳۹

آبان ...

عشق ادم ها را شاعر می کند ..یا شعر ادم ها را عاشق !

پاسخ:
هر دوش صادقه ! :)

۲۴ تیر ۹۴ ، ۱۸:۱۵

غزاله

باریکلا،نذار خارجش کنن...

پاسخ:
مگه دست خودشونه؟؟ :)

۲۵ تیر ۹۴ ، ۰۸:۴۵

خانوم ِ لبخند :)

چقدر قشنگ :)

قهوه ای چشمانش و عاشقانه هات پایدار، دکتر جون^_^

پاسخ:
مرسی حانی جان ^_^

۲۵ تیر ۹۴ ، ۱۶:۳۱

Bluish

اصلا به این مدل مسائل جزئی فکر هم نباید کرد...

پاسخ:
:)

۲۵ تیر ۹۴ ، ۲۰:۱۶

Tornado .

لایک!

احسنت! :)))))

پاسخ:
:دی تچکککر

۲۶ تیر ۹۴ ، ۰۰:۱۳

نگار

هووم :))

خیلی وقت بود نوشته های احساست رو نخونده بودم..دلم تنگ شده بود :)

مثل همیشه قشنگ بود نفیسه..

پاسخ:
مرسی نگار ^_^
وب بزن دیگه! داری چیکا میکنی؟؟! :دی

۲۷ تیر ۹۴ ، ۲۱:۱۹

حسین

خیلی درصد عشقش بالا بود
یکم مونده بود ....آره دیگه

پاسخ:
بازم :))))))

۲۷ تیر ۹۴ ، ۲۱:۲۰

حسین

راستی این هلال ماه شما کی میاد که شما اعلام عید کنی

پاسخ:
چرا رویت شد ولی خب سرمون شلوغ بود! :دی

۲۸ تیر ۹۴ ، ۱۶:۲۰

ناصر .

یادم نمیاد اینجا نظرمو بیان کردم یا نه!. مدیریت وبلاگم که الان هوش و حواس نداره ملوم نیس کجاس :D

پاسخ:
نه بیان ننموده بودی! :دی

من هوش و حواسم پی ِ چشماشه! معلوم نیس؟؟؟! :)))

۲۹ تیر ۹۴ ، ۰۰:۲۴

مهدی

خدا خودش و چشماش رو همیشه براتون حفظ کنه اما تجربه ی خودم از عشق دردناکه چون تا وقتی که عاشق نشدی خودتی و خودت ولی وقتی که عاشق میشی،‏ معشوقت از خودت برات مهمتر میشه و همش نگرانشی و میترسی نکنه اتفاقاتی پیش که رابطتون رو خراب کنه که این حال،‏ حال خیلی بدیه و دستت هم بسته است تا پل های خراب شده بینتون رو دوباره بسازی.‏ درسته که میگن عشق آدم رو شاعر میکنه نمونش خود من که کارم سر و کله زدن با روبات و کامپیوتر بود الآن یه پا شاعر شدم برای خودم که بیت اول آخرین شعرم اینه:‏ من همانم که مرا از بر خود راندی ‏،‏ غافل از اینکه بدانی اورگیم‏‏(یعنی دلم‏) قاندی‏‏(یعنی خونه‏)‏

پاسخ:
بله درسته. عشق همینه دیگه. چه شب ها که با نگرانی بخاطرش تو این 7 ماه با گریه خوابیدم و چه غصه ها که نخوردم... ولی خب همش شیرینه :)

۳۱ تیر ۹۴ ، ۲۳:۱۶

هامون هامون

خیلی زیبا بود .. اما بهتر بود شخصی که این متن را ساخته .. موضوع بهتری را برای ابراز علاقه انتخاب می کرد .. تا توافقات هسته ای.

اما مطالب دیگری که ارسال کرده بودین زیبا بود ..

با تشکر

پاسخ:
:)

۰۵ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۰۳

بانوی بهار

جایی برای حرف زدن و نظر دادن باقی نذاشتید همه پست هاعالی ...

پاسخ:
لطف دارید :)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.

نام *

پست الکترونيک

سایت یا وبلاگ

پیام *

شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:

یا ، یا ، ، <strike> یا <s>، ، ، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، ، ، <a href="" title="">، ، <div align="">

نظر بصورت خصوصی ارسال شود

پست الکترونیک برای عموم قابل مشاهده باشد

ضربان ِ لبخندهایت

ضربان ِ لبخندهایت

از هرچه در خیال ِ من آمد نکوتری