ضربان ِ لبخندهایت

از هرچه در خیال ِ من آمد نکوتری

ضربان ِ لبخندهایت

از هرچه در خیال ِ من آمد نکوتری

چی جوری؟

سه شنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۳۸ ق.ظ



یک قفسه رو جمع کردم ، دلم گرفت...
همه چی به کنار... کتابام نباشه من چه جوری به زندگی در اینجا ادامه بدم؟ :(




  • موافقین ۸ مخالفین ۰
  • سه شنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۳۸ ق.ظ
  • Elanor :)

نظرات  (۳۳)

تو کارتن گذاشتن چیزی که یه روز جزئی از زندگیت بوده 
مث کندن یه تیکه از وجودِ آدمه ://
پاسخ:
آره... خصوصا وقتی بخوای یه مدت دور شی ازشون...
اخی..
چقد کتاب :)
پاسخ:
اینا تمام دارایی من هستند...
:)
خب چرا جمعش کردی؟؟؟
مگه میشه از کتابای کامران رسولزاده دل کند؟؟؟
+یادش بخیر زبان عمومی واستاد معرکمون مرجان...مرسی ازینکه منو به یادش انداختی
پاسخ:
باید ببرمشون خونه جدید :)

البته خونه ای که فعلا خودم توش نیستم...
مث اینکه از رفتن به خونه جدید خوشحالی..این خیلی خوبه
پاسخ:
آره خوشحالم ولی اگه خودمم میتونستم برم خوشحال تر بودم :)
شاید من هم مجبور بشوم .. :(
پاسخ:
بخند بابا ! بی خیال دختر ...
:)
یه عکس از قفسه ی کامل میگرفتی.. وقتی دلت تنگ شد نگاش کنی :)
پاسخ:
دارم از کاملش هم...
:)
هری پاترا رو شناختم؛ اون سفید گنده ها چین؟ آنا کارنینا؟ قهوه ای خوشرنگه نمیدونم چیه؟ خخخ
شوخی کردم. چرا ناراحتی دورشون که نمیخوای بندازی؟ دوباره میبینیشون که.ناراحت نباش. بزار اونام با دل خمش ازت جدا شن:))
پاسخ:
اونا جنگ و صلح اند. :) قهوه ای خوشرنگه... کوروش کبیر رو میگی؟
چشم :)
خونه جدید مبارک :)

پاسخ:
سلامت باشید :)
خونه جدید... 
پس عروسی نزدیک است.. مبارک باشد... عزیزم 
پاسخ:
بعید میدونم عروسی ای در کار باشه... مرسی :)
  • فاطیما کیان
  • جمع کردن کتابا آخ ,دل آدم خیلی میگیره ولی فضای کم بیشتر آدم رو اذیت میکنه :(
    پاسخ:
    اوهوم... دلم گرفت...
    :)
  • نیمه سیب سقراطی
  • با خوندنش یه نگاه به کتابخونه ام کردم و ترسیدم یه روزی حتی چیدمانش بهم بخوره :|
    پاسخ:
    :)
    دوباره اونجا میچینمش انشاا...
  • هولدن کالفیلد
  • چرا الکی گریه دارش میکنی، بردار ببر همه رو!
    یه جوری میگی بدون اینا، انگار کتابخونه ده هزار جلدیه! چهار تا دونه دیگه مونده، اونها رو هم ببر!
    پاسخ:
    خب چه ربطی داره؟
    یه جلد یا 1000 جلد... مهم خاطره است
    کسی برایم قهوه بریزد
    کسی ک فال مرا میداند 
    کسی ک حال مرا میفهمد
    و قصه بگوید برایم
    هزار و یکبار
    تا از سرم بپرد این خواب
    ک هزارسال است نمیگذارد
    تو را برای یکبار هم ک شده ببینم...


    پاسخ:
    ....
  • پلڪــــ شیشـہ اے
  • به سلامتی و دل خوش ان شاءالله ...
    پاسخ:
    مرسی :)
    لازمه چند نکته رو بگم:‏ اولا اینکه فرشتون دقیقا مثل فرش ماست اصلا مو نمیزنه مورد بعد،‏ همیشه برام جای سؤال بوده و هست که چرا دخترها بر عکس پسرها اینقدر منظم و مرتب هستن؟ لامصب وقتی آدم به میز و قفسه ی کتابای شما و دخترهای دیگه نگاه میکنه خیلی حال میکنه.‏ من فلسفه ی وجود عروسک و علاقه ی یه دختر به عروسک رو هنوز درک نکردم اون هم علاقه ای به وسعت ‏۵‏ تا؟ ‏ و نکته ی بعدی هم تنها کتاب مشترک ما هم‎ english grammar in use هست البته چند تا از کتاب اولین ردیف از بالا هم آشنا میزد.‏ در پایان اون سفارش ما هم یادتون نره تا همون زمانی که قراره وقتتون آزادتر بشه البته بازم ببخشید که اسباب زحمت شدم و وقتتون رو گرفتم امیدوارم فکری نظری چیزی داشته باشید شاید گره کور مشکلات ما رو باز کنه البته اگه تا اون موقع من اوضاع رو بدتر از اینی که هست نکنم چون هی میخوام برم درستش کنم بلد که نیستم اوضاع رو بدترش میکنم.‏ تو رو خدا لطفا شما یه کمکی بکنید خودم که تصمیم گرفتم دیگه بی خیال بشم چون راهش رو بلد نیستم.‏ ممنون از لطفتون
    پاسخ:
    من واقعا الان انقدر مشغله ی ذهنی دارم که اصلا مغزم کار نمیکنه...
    اگه راه بهتری دارید لطفا به من امید نبندین...
    ...
    قابل درکه این حس ِ تلخ ِ دوری
    پاسخ:
    ...
  • زهرا رضایی
  • خونه ی جدیدتو ..... :)
    پاسخ:
    :)
    سلام
    کتابهایی که با علاقه خوانده میشن تبدیل میشن به جزئی از وجود آدم وقتی میخوای ازشون کنده بشی انگار یه قسمت از وجودت جا مونده. 
    + بورخس چقدر قشنگ گفت
    من بهشت را همواره یک جور کتابخانه تصور کرده ایم. 
    پاسخ:
    سلام  :)
  • خانوم ِ لبخند :)
  • رفتی کتابا رو بچینی ، خودتم موندگار شدی فکر کنم :)))
    پاسخ:
    اوهوم :)
  • ایزابلا ایزابلایی
  • عاشق این قفسه هام. امیدوارم زود زود بری بچینیشون توی یک جای قشنگتر :)
    پاسخ:
    :)
    این دوتا گری رو کی میبینم 4ستون بدنم به لرزه میوفته :| ,اشق درسش بودما ولی استاد بد اذیتمون کرد :/
    پاسخ:
    ای بابا ...
  • ❀◕ ‿ ◕❀ zizigolu
  • اینو ببین!

    ؛Side effect روی تو مدهوشی است
    بیخود از خود گشتن و بیهوشی است

    سوختم در تب مرا کردی هلاک
    درد بهتر تا زنم diclofenac

    اشک شد داروی درد من عزیز
    That drop, its form is sustained release

    ؛PH روی تو از یک کمتر است
    ترشی روی تو از آن هم سر است

    زخم من سر وا کند مرهم کجاست
    خنده ات بر زخم من handy plast

    می شود هر شب چرا خوابم حرام
    بی اثر گردیده است Oxazepam

    این قدر نسبت به من بدبین مباش
    چشم من خشکید Atropine مباش

    من دلم لرزیده است Artan چه سود
    این قدر بی مهری و بهتان چه سود

    نزد من شیرین تر از سوکروز شدی
    مشکل آنجا بود که single dose شدی

    ؛Manufacture date من دیدار توست
    ؛Expire dateام غم انکار توست

    آنچه گفتم صورتی از حرف هاست
    کبکم و سر همچنان در برفهاست

    درد دلهایش به رویت باز شد
    عاشقی کو ؟ ... رفت داروساز شد!!!
    پاسخ:
    :))
    مرسی
    گاهی این جمع کردن
    تغییری بزرگ است

    آنقدر که با آن بزرگ میشوی
    واین تغییر
    لازمه زندگیست


    امیدوارم خوشبخت بزرگ بشی
    پاسخ:
    ممنون :)
    کجایی ای عروس قصه؟؟؟ عایا؟؟؟
    پاسخ:
    همینجا ...
  • میرزاده خاتون
  • عوضش چیدنشون تو خونه جدید خیلیییییی کیف داره ^_^
    پاسخ:
    :)
    ای امان از این خاطرات ...
    پاسخ:
    امان...
    ماژالا اندازه کتاباتم عروسک داری د:
    پاسخ:
    :دی
    یووووووهوووووووووووو
    پاسخ:
    :دی
    سلام نفیسه جان..کجایی دختر؟! خوبی؟ :))
    پاسخ:
    سلام :)
    مرسی :*)
    الانور جان. پست جدید بذار دیگ
    پاسخ:
    چشم :)
    خوبی؟ نگران شدم در واقع.
    پاسخ:
    خوبم بانو :)
  • پلڪــــ شیشـہ اے
  • دلم واسه نوشته هات تنگ شده ...
    خوب باشی الهی نفیسه جان 
    :)
    پاسخ:
    عزیزم...
    :)
    منم یه دونه ازین قفسه ها دارم همشو نتونستم ببرم اما یه چمدون کتاب بردم با خودم
    پاسخ:
    :)
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">