ضربان ِ لبخندهایت

از هرچه در خیال ِ من آمد نکوتری

ضربان ِ لبخندهایت

از هرچه در خیال ِ من آمد نکوتری

کار دیگری میشود کرد مگر؟

شنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۴، ۰۵:۱۷ ب.ظ

ساعت 7 صبح بیدار شدم . وقتی پایم را بیرون از خانه گذاشتم کاملا مشخص بود که به دلیل ناتوانی ِ ما در مسافرت به خطه ی سرسبز شمال ، خداوند ِ متعال در جهت ِ بی نصیب نگذاشتنمان هوای دم کرده ی شمال را فرستاده این طرفها.

ساعت 4 عصر وقتی به صندلی ِ سالن کنفرانس تکیه داده بودم و مباحث ِ کسالت بار حول ِ محور دوزهای تجویزی مینرال کورتیکواستروئید های لعنتی ، تمام شده بود ، سرم را با بازی با پوی ِ بی نوا مشغول کردم و جوری وانمود کردم که رای گیری روز امتحان پشیزی برایم نمی ارزد مثلا! و اصلا چه فرقی دارد که 11 ام این ترم لعنتی تمام شود یا 14 ام ! و من لابی کرده ام که 11 ام تمام شود؟؟ من؟؟؟ عمرا !

و بعدترش هم اصلا سرم را بالا نیاوردم که مثلا عین خیالم نیست که برخلاف لابی های ِ بنده ، اعضای گروه 5 + 1 تصمیم گرفتند که 14 ام بیندازند امتحان را ! وقتی هم که بچه ها مشغول ترک کلاس بودند و یکی یکی میزدند روی شانه ام که " پاشو بریم کلاس تموم شد" لبخند ِ مسخره ای میزدم که دارم بازی میکنم ، میام حالا!! :|

در خانه را که باز کردم دماسنج تلفن 34 درجه را نشان میداد . چادر و مقنعه ام را در اوردم و بی تفاوت به قطره ی عرقی که شقیقه ام سر میخورد پایین ، صدای مهدی یراحی که فریاد میزد "نبودی حال و روزم دیدنی بود ، همه گفتن دارم از دست میرم " را خفه کردم و هندزفری را از گوشم کشیدم بیرون. در حالیکه دکمه های مانتو ام را باز میکردم دکمه های کولر را زدم و کولر طبق ِ عادت ِ این یک هفته اش شروع کرد به جیغ کشیدن! نفس عمیق کشیدم و سعی کردم مثل دیروز ظهر کلافه و عصبی نشوم . کمی به کانالش خیره شدم و منتظر ماندم طبق عادت ِ مذکور آرام بگیرد... جوراب هایم را دراوردم و موهای خیس از عرقم را باز کردم... کماکان جیغ میکشید. دوباره رفتم جلویش ایستادم و لبخند زنان گفتم " لطفا خفه شو عزیزم" ... منتظر بودم این جمله ام مثل "اجی مجی لاترجی" عمل کند و سکوت همه جا را فرا بگیرد؟؟ خیر! همانطور لبخند زنان رفتم و دکمه ها را دوباره دادم بالا و با اینکار ، خفه شد! عزیزم را میگویم! کولر جیغ جیغوی عزیزم!

چراغ دستشویی را روشن کردم که آن هم روشن نشد! چند لحظه به لامپ پیچ پیچی ِ سفید ِ بالای روشویی خیره شدم  و فکر کردم که الان باید داد بزنم و بگم خسته ام؟ گرمم است؟ کلافه ام؟ تنهام؟ امتحان عقب افتاده؟ من 2 هفته هم نمیتوانم بروم خانه ام؟ مامان و بابا یک هفته است که نیستند؟ چرا چراغ روشن نمیشود؟؟ و از این دست خزعبلات؟؟... نه من الان باید زندگی کنم! چراغ پیچ پیچی سفید رختکن حمام را باز کردم و به جای این چراغ ِ لاجان بستم.

پنکه ی غراضه ی آبی را آرودم در اتاقم و برای خودم شربت درست کردم و آمدم نشستم روبروی لپ تاپ... در حالیکه به لکه ی قرمز ِ لاک ، که امین چند روز پیش پس از بازی با لاک قرمز روی میزم ، ریخته روی ملافه ی تختم  نگاه میکردم ، شربتم را سر کشیدم و دنبال ِ یک تکه کاغذ گشتم که خودم را باد بزنم... و در همه ی این حالات به این فکر کردم که در هر حال من باید به زندگی ادامه بدهم...


+خیلی وقت بود پست این سبکی ننوشته بودم...

  • موافقین ۵ مخالفین ۰
  • شنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۴، ۰۵:۱۷ ب.ظ
  • Elanor :)

نظرات  (۳۲)

  • Bluish ‍‌ ‌ ‍‌
  • کولر جیغ جیغو هه وسط این همه دغدغه چی میگف؟ عجب بی ملاحظه ایه ها! حالا اون لامپه یه چیزی!
    :|
    پاسخ:
    اعصاب برا ما نذاشته واللا :|
    خیلی مرسی بابت حرفهاتو راهنماییت واقعا ممنونم:)
    پاسخ:
    خواهش میکنم :) امیدوارم موفق باشی :)
  • فاطمه (خودکار بیک)
  • باید ادامه داد... عالی! 
    + البته اینجا در حال حاضر بارون اومده و من با آستین بلند در خدمتتون هستم :دی
    پاسخ:
    اوهوم :)

    +خوشا به حالت ای شمالی (احتمالا! ) :دی
    ته تموم تنهایی ها ..امید به رسیدن هست ..امید یه خونه :))
    تمام میشه ...روزهای سخت ..
    پاسخ:
    امیدوارم...
    و ما نیز بعد از کلی تلاش برای انتخاب تاریخ ِ مناسب برای امتحان هامون ؛ وقتی می دیدیم که عده ی قلیلی با اندک حرکتی تمام زحمات رو ما به باد داده ؛ می نشستیم روی صندلی و در حال ِ ور رفتن با گوشی ؛ به این فکر میکردیم که چطوری با این گندی که دوستان زدن کنار بیایم ...

    + این سبک نوشته ها رو دوست داریم . می نویسم و می خونیم و لذت می بریم ازشون :دی.
    پاسخ:
    ینی فقط آدم باید نفس عمیق بکشه...

    +:)
  • خواننده خاموش (مینا)
  • سلام منم شمالی ام میشه بگید اهل کجایید مگه ؟!
    پاسخ:
    سلام .
    همچین میگید "مگه" انگار قراره همه شمالی باشن! :))

    خراسان
  • مبهم الملوک
  • 34درجه خوبه 
    45 درجه تا50 بودی؟؟
    دیگه کولرا هم جواب نمیدن ....یه دوبار با کولر حرف بزن باللخره درک میکنه
    من با تلویزیون  معاشرت کردم جواب داداااا  البته در 5 ساگی
    خدایی هنوز توش موندم ...واقعا جواب میداد
    پاسخ:
    نه 45 نه خداییش! 41 بودم البته... اونم بیرون از خونه...

    توهم نبوده احیانا؟ :دی
    بالاخره این روزها تموم میشه میری خونه خودت عزیزم..فقط تمام تلاشت رو بکن که عصبی نشی :))
    پاسخ:
    امیدوارم زودتر این اتفاق بیفته... :(

    :دی
  • نیمه سیب سقراطی
  • یه وقتایی هم ، همه چی دست به یکی میکنه تا کلافه ت کنه :|
    پاسخ:
    کلللللللااااااااااااااااااااااافه!

    تلفظ صحیحش اینه :)))
    الان اینجا خونه ی خودتون بود؟
    یعنی توی شهر خودتون درس میخونی و بعد از کلاست میای خونه؟!

    واااای چقدرررر خوب نفیسه!
    پاسخ:
    بعله! ما خیلی خوشبخیتم و خونه ی پدریمون در شهر تحصیلمون واقع شده! ولی خونه ی جدیدمون حدود 600 کیلومتر با اینجا فاصله داره!!

    خدا بهت صبر بده

    ان شا الله همه چیز زود همونجوری بشه که دوست داری و آرامش داشته باشی:)

    پاسخ:
    مرسی :)
    سلام اگه بیدارید یه چیزی بهتون بگم؟
    پاسخ:
    چی بگم واللا...


    خیلیییی دوست دارم ببینمت  البته از همون وقت که  بلاگفا بودی ولی روم نمیشد بهت بگم نفیسه جان اگه دوست داشتی و تمایل داشت یه عکس 3در4 بذار ببینیمت مثل وبلاگ تورنادو نسرین هم گذاشته .بعدش بردار :)
    پاسخ:
    آقامون دوست نداره!!! :))))))))))))))))))))))))
    من اینجا جمله ی معروفمو ب کار می برم ک " بیا بش فکر نکنیم سعیده" نفیسه هم بر وزن سعیده اس! شما خودت جایگزین کن و از همه مهمتر این که " روزت مبارک خانوم دکتر بعد از این" 
    پاسخ:
    بیا بش فکر نکنیم نفیسه! جمله ی خوبی بود! :دی
  • خانوم ِ لبخند :)
  • والا من نمیگم حافظ میفرماد که 

    گویند سنگ لعل شود در مقام صبر; آری شود ولیک به خون جگر شود...
    ایشالا درست میشه :)
    و همچنین روزت مبارک خانم دکتر جانم :*)
    پاسخ:
    مرسی خانم لبخند جانم ^_^
    روزت مبارک نفیسه جان دکتر :)))
    پاسخ:
    مچککرم نگارین جان :)
  • نیمه سیب سقراطی
  • روزتون مبارک خانم دکتر ^_^
    پاسخ:
    مرسی هستم شما رو :دی
    روزت مبارک خانم دکتر آینده...
    پاسخ:
    تچککر :دی
    اوووووف! 
     امیدوارم از هواپیما نترسی!
    پاسخ:
    هواپیما؟
    به سلامتی همه سفید پوشا...
    + روزت مبارک بانو...
    پاسخ:
    مرسی بانو :)
    خوب نیستم نفیسه
    فقط اومدم بهت روزتو تبریک بگم برم
     بعد بیام بخونم پستتو
     ماچ ماچ تبریک عشقم :*
    پاسخ:
    چرا نگین جان؟
    خوب باش..

    :)
    عالی ای. من بودم  اول میرفتم پشت بوم کولرو می انداختم پایین بعد لامپه رو آتیش میزدم:/
    ان شاء الله هم خوب تموم شه هم زود این ایام فراق:))))))
    پاسخ:
    :))))))

    مرسی
  • مبهم الملوک
  • نه توهم!!
    نه خدایی جواب داد ......عجیبه ولی بیشتر اوقات برا من جواب داده
    پاسخ:
    O_o
    نفیسه جونم روزت مبارک :) :*
    پاسخ:
    مرسی ملیح بانو جون :*
  • میرزاده خاتون
  • روزت مبارک عزیزم 
    پاسخ:
    ممنونم هدیه جان ^_^
    میگذرد این روزهای سخت
    :)
    بعدها حتی یادت هم نمیاد

    پاسخ:
    اان شاا...
    ما اینجا تو قطب گرماچهل و یک درجه داشتیم اما کولر نداریم پنکه هم ایضن!
    کباب آدم شنیدی؟؟ همون :دی
    پاسخ:
    شما دیگه اسطوره این ! :دی
    ادامه بده ما هم پشتتیم :)))))
    پاسخ:
    :دی
    چرا نظرات منو تایید نمیکنی؟؟
    :((((
    پاسخ:
    ببخشید خب :(
    :)
    ناراحت نشو:)
    عشقم
    پاسخ:
    :)))
     غُر می زنی :P
    پاسخ:
    مگه کار دیگه ای هم میشه کرد؟! :دی
    خوب ما دوست داریم ببینیمت...حداقل اگه اینستا داری بده اما عاقایونو فالو نکن اگه عاقاتون ناراحت مبشه...ای بابا...
    پاسخ:
    شما آدرس اینستا بده من ادد میکنم :)
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">