این بود انشای من! :دی
جمعه, ۶ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۰۳ ب.ظ
چند وقت پیش یک لینک از تلگرام برام اومد ، مال یک گروه شعر بود. آقا ما هم به قول این جوونای دوره زمونه "جوین" شدیم! :دی 100 و خرده ای عضو داشت و تقریبا میتونم بگم هر 5-6 ساعت 1000 تا پیام میومد برات! :| بعد یک سری از پیامها هم اینطوری بود که مثلا مدیر گروه عکس پروفایل گروه میخواست عوض کنه . حدود دو روز به طور پیوسته و نچندان آهسته دعوا بود سر اینکه کدوم عکسو بذاریم!!!!
بعد مثلا یک عده بودن به این الگو خانم (!) میگفتن تو خیلی دیکتاتوری که نمیذاری عکس فلانی باشه ، اونم میگفت همینه که هست نمیخواین لفت بدین! بعد اینا میگفتن ما لفت نمیدیم ! بعد دختره خودش اینا رو ریمو میکرد!!! بعد اوج ِ خنده اش میدونید کجا بود؟ اونجایی که بعد از ریمو کردنشون به پیامهاشون ریپلای میزد که "واقعا براتون متاسفم!!!!!!" :))))
اصن یه وعضی تنها اسم درخوری بود که میشد برای این گروه گذاشت ولی به اشتباه اسمشو گذاشته بود در کوچه باغ شعر و موسیقی!!!! :))))
بعد مثلا یه جوری بود که انقد پیامها زیاد بود من آن که میشدم 700 تا پیام اومده بود برام بعد اصلا نمیخوندم فقط رد میکردم یه کم دعواهاشون میخوندم میخندیدم و همین! :|
این الگو خانم هم مدام پیام میداد که شعر ها رو باهم نفرستین بذارید خونده بشن و اینا!
و نهایتا بعد 3-4 روز که تو گروه بودم " روزی روزگاری در هوای مه آلود ِ تابستان راهی ِ کلاس گشتم و عصر که به بیشه آمده و قوتی در جهت ِ تلگرام یافتم همی ، مشاهده کردم که اول صبح الگو خانم پیام نهاده که اعضای غیر فعال گروه به سرنوشت نافرجام ریمو محکوم اند و بدین سان من نیز در ساعات اولیه ی روز از گروه به بیرون رانده شده بودم همی!!" :|
بعد مثلا یک عده بودن به این الگو خانم (!) میگفتن تو خیلی دیکتاتوری که نمیذاری عکس فلانی باشه ، اونم میگفت همینه که هست نمیخواین لفت بدین! بعد اینا میگفتن ما لفت نمیدیم ! بعد دختره خودش اینا رو ریمو میکرد!!! بعد اوج ِ خنده اش میدونید کجا بود؟ اونجایی که بعد از ریمو کردنشون به پیامهاشون ریپلای میزد که "واقعا براتون متاسفم!!!!!!" :))))
اصن یه وعضی تنها اسم درخوری بود که میشد برای این گروه گذاشت ولی به اشتباه اسمشو گذاشته بود در کوچه باغ شعر و موسیقی!!!! :))))
بعد مثلا یه جوری بود که انقد پیامها زیاد بود من آن که میشدم 700 تا پیام اومده بود برام بعد اصلا نمیخوندم فقط رد میکردم یه کم دعواهاشون میخوندم میخندیدم و همین! :|
این الگو خانم هم مدام پیام میداد که شعر ها رو باهم نفرستین بذارید خونده بشن و اینا!
و نهایتا بعد 3-4 روز که تو گروه بودم " روزی روزگاری در هوای مه آلود ِ تابستان راهی ِ کلاس گشتم و عصر که به بیشه آمده و قوتی در جهت ِ تلگرام یافتم همی ، مشاهده کردم که اول صبح الگو خانم پیام نهاده که اعضای غیر فعال گروه به سرنوشت نافرجام ریمو محکوم اند و بدین سان من نیز در ساعات اولیه ی روز از گروه به بیرون رانده شده بودم همی!!" :|
- جمعه, ۶ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۰۳ ب.ظ