یک خواستگاری ، یک سوتی و دیگر هیچ!
1. امروز رفته بودیم برا مامانم ژاکت بخریم. همه ی مغازه های پوشاک و بوتیک یه راسته خیابون رو گشتیم و مامانم چیزی نپسندید. دیگه خلاصه آخرش که میخواستیم بیایم من از سر بیکاری رفتم یه لاک و رژ لب خریدم و میخواستیم سوار تاکسی شیم که مامانم گفت بیا بریم این مغازهه . فروشنده اش از دوستای قدیمی ِ بابابزرگ مرحومت بوده! :| رفتیم تو اتفاقا تنوعش هم بالا بود. بعد یکیو مامانم گفت بیاره من گفتم " چنده؟" آقا جاتون خالی! تا همین سوالو کردم دقیقا 16 دقیقه پیرمرده داشت در مورد سختی کار بازار و اینکه چقد مردم مادی شدن و همش قیمت براشون مهمه و تو به قیمتش چیکار داری و ببین جنس چطوره و خوب نیست آدم انقد پول پرست باشه و تف بر تو حتی ، صحبت میکرد!!
بعد که مامانم پسندید و اینا میخواست حساب کنه ، آشناییت داد! اونم باز کلی در باب این صحبت کرد که بله قیافه ی شما هم برا من آشنا بوده و خدا بیامرزتشون و به فلانی و فلانی و حتی فلانی سلام برسونید و اینا! من دیگه گفتم با این حساب طرف ژاکت 75 تومنی رو 100% 60 میده! مامانم دو تا 50 ای داد ، یارو با کلی منت و سنت 30 تومن برگردوند!! نمیدونم آشنا درنمیومدیم چقد میخواست بگیره مثلا!!
حالا سرتون رو درد نیارم. آخر سر میخوایم بیایم بیرون ، پیرمرده میگه : "دختر خانمتونن؟ سر کار هم میرن ؟؟!" مامانم :" نه درس میخونه" ... "آها خب چی میخونن؟" ... "پزشکی" ... " خب ماشاا... ماشاا... عروسش که نکرین حتما دیگه نه؟؟!" ... "چرا اتفاقا! ازدواج کرده" ... "ای بابا ... میوه ی خوب رو زود میبرن مردم!!" ... من :| میوه خوب :| مردم :| پیرمرده :(
هوووچ نِظری ندارم دیگه! خوشم میاد همه هم دنبال عروس کارمند میگردن! حالا پسر خودشون داره سر چهارراه دخترای مردم رو امر به معروف و نهی از منکر (!) میکنه هااا ! ولی با این حال عروس باید کار داشته باشه!!!
2. همین چند لحظه پیش یه سوتی ای دادم از اون سوتی ها !! :| خیر سرم بعد از دو ماه داشتم عکس هام رو تو فولدر ها مرتب میکردم بعد تلگرام هم باز بود. از قضا گروه کلاسمون هم باز بود :| عکس های سفر گذشته رو داشتم جابه جا میکردم سه تا عکس درگ کردم تو پوشه ، یهو دستم ول شد رفت رو صفحه تلگرام! :| :| حالا همیشه صد بار آدم رو قسم آیه میده که میخوای همین رو سند کنی؟ مطمئنی؟ حتما؟ خیالم راحت؟ ... این دفعه شاید باورتون نشه در عرض نیم ثانیه دلیور هم شد :| الان دلم میخواد سرمو بکوبم به دیوار! باز خدا رو شکر عکس خاصی نبود . مناظر طبیعی بود و کمی هم خطاطی هم من لب دریا ! :| :|
یاد حرف آلما افتادم. چرا ما دخترا وقتی سوتی میدیم انقدر برامون مهمه و اذیت میشیم ولی پسرا عین خیالشون نیست؟!
- شنبه, ۹ آبان ۱۳۹۴، ۰۶:۲۶ ب.ظ