ضربان ِ لبخندهایت

از هرچه در خیال ِ من آمد نکوتری

ضربان ِ لبخندهایت

از هرچه در خیال ِ من آمد نکوتری

جرم از تو نباشد ، گنه از بخت ِ رمیده است!

دوشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۱۷ ب.ظ

چهارشنبه همین هفته که یقینا فردا نه پس فردا فرا خواهد رسید ، کنفرانس مبسوطی در مورد فارماکولوژی رایج چشم دارم. میخواهم کنفرانسم انقدر عالی باشد که بعدش بتوانم با افتخار سرم را بالا بگیرم و بروم زل بزنم در چشم های دکتر شین و مثل یک ززززن بگویم که وظیفه اش است بگذارد من شنبه کلاسم را غیبت کنم! و اصلا هم به این فکر نمیکنم که شاید کنفرانسم را آشغال ارائه دهم و او قبل از هرگونه اقدامی طبق معمول مرا بشوید و بگذارد بیرون از پنجره کلاس که خشک شوم! با تمام این اوصاف هنوز یک دهم اسلایدهایم را آماده نکرده ام و هم اکنون هم دو ساعت است که دارم آرشیوی که نسرین جان از بلاگفایم به اینجانب اهدا نمود را مطالعه میکنم و هعی مثل حیوانی مهربان و گوش دراز کیف میکنم و هی با خودم میگویم عجب خوب بلاگری بوده ام من و هی مسخره اش را از توی ظرفش در آورده ام حتی!

عنوان هم عنوان یکی از پست های گذشته ام بود که الان خواندم و کلی با آن حال نمودم! بلیا ! :|

  • موافقین ۶ مخالفین ۰
  • دوشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۱۷ ب.ظ
  • Elanor :)