اسفند ِ صبور ِ من...
+نفس های آخرت را هم بکش. دیگر دارد تمام میشود. من می آیم و جای همه ی بودن های تو را میگیرم. آخ که چقدر لذت میبرم وقتی میبینم کسی به تو توجهی ندارد... آخ که چقدر قشنگ است این روزهایی که تو هنوز هستی ولی انگار هیچ وقت نبوده ای...
- :) واقعا گمان میکنی خوشبختی؟
+ معلوم است که هستم! مگر میشود بهار بود و خوشبخت نبود؟
- آدمها را ببین ! در روزهای من خوش اند... در تکاپو اند... زنده اند... تو که می آیی همه چیز تمام میشود... از همان لحظه ی اول آمدنت همه حس ها فرو مینشیند... مگر غیر این است؟
+آدمها در تلاشند چون منتظر من اند. اگر من نباشم هیچ تلاشی نیست...
- اما انتظار از وصال زیبا تر است. شادی در انتظار است. شادی در نیامدن توست. شادی در فکر کردن به توست... شادی در روزهای من است...
+پس چرا من که می آیم همه به هم تبریک میگویند؟ من خود عید ام ! چه بالاتر از عید پیدا میکنی؟
- بوی عید ! همان بویی که روزهای من میدهد !
- جمعه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۴، ۱۲:۰۳ ق.ظ