ضربان ِ لبخندهایت

از هرچه در خیال ِ من آمد نکوتری

ضربان ِ لبخندهایت

از هرچه در خیال ِ من آمد نکوتری

چرا میخونید این چرت و پرت ها رو واقعا؟

پنجشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۱۳ ب.ظ

حس میکنم زندگیم به طور تهوع آوری روی دور ِ تلخی ِ بی پایان افتاده... یک سری اتفاقات هست ، مثل دیدن یک دوست، بازی کردن با خواهر زاده ها ، خرید کردن و از این دست مسائل که به صورت کاملا مقطعی و ساعتی حالمو متعادل میکنه. خوب نه حتی! متعادل! میشم یه آدم معمولی. ولی به طور کلی امید به زندگیم داره به زیر صفر میرسه. یعنی دوست دارم همین امشب که سرمو میذارم رو بالشت فردا دیگه سرمو برندارم...

حالم از این وضعیت بهم میخوره. از اینکه همش دارم غر میزنم و ناله میکنم. از اینکه با کوچکترین آهنگ غمگینی گریه میکنم. از اینکه دوست دارم این تنهایی ِ نفرت انگیز تموم نشه. از اینکه دارم از همه آدمهای اطرافم بیزار میشم... حالم از خودم داره بهم میخوره... ولی این واقعیت زندگی منه. از این ناراحتم که پایانی براش نیست... پایانی برای این احساس تهوع شدید نیست...

یادمه تو کتاب ِ خیلی سبز زیست سال سوم دبیرستان نوشته بود : طبق یک آمارگیری رسمی از اینترن های دانشگاه تهران تو سال فلان 90% این افراد درجاتی از افسردگی رو داشتند... یه کمی زیادی زوده برا این این حس من...

نمیدونم شاید واقعا من توانش رو نداشتم. توان این حجم درس و کار رو نداشتم. توان این ساعت کاری بالا رو نداشتم. توان هضم این محیط ِ تهوع آور رو نداشتم...

چند روز پیش مرجان میگفت اگه واقعا حست اینه ، اگه واقعا روحت خسته است شجاعتش رو داشته باش و انصراف بده... ولی مگه میشه؟ حتی فکر کردن ِ بهش برام غیر ممکنه چه برسه به انجامش...

نمیدونم چرا دارم این حرفا رو اینجا میزنم... ولی میدونم این آدمی که الان پشت این کلمه هاست با الانور ِ دو سال قبل میلیون ها فرسنگ فاصله داره... خیلی بیشتر از دو سال خسته است... خیلی بیشتر از دو سال تا الان گریه کرده... خیلی بیشتر از دو سال درک نشده ، تنها مونده و دلتنگی کشیده...

تو تمام ِ حسهای بد ِ دنیا یک چیزه که آدمها رو سرپا نگه میداره... امید... امید به تموم شد این روند نزولی... امید به برگشتن ِ ورق... امید به یکسان نبودن ِ حال ِ دوران...

و تو این حس ِ مبهم و حزن انگیز ِ من ، یک چیزه که کمر به نابودیم بسته اونم پایداری ِ این وضعیته...

  • موافقین ۴ مخالفین ۰
  • پنجشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۱۳ ب.ظ
  • Elanor :)

نظرات  (۱۶)

نکته ی دیگه هم اینکه خب تو یه سنی هستیم که وضع همه مون همینه
هر کی به یه شکلی
یکی عزیزشو از دست میده
یکی تو غربت و تنهاییه
یکی...

آقا من اعتراف میکنم دو سال پیش که آمار بازدیدای بلاگفای تو حدود 300 و مال من نزدیک 200 بود خیلی بهت حسودیم میشد :دی
خیلیااااااااااااااا
اصن میخواستم سر به تنت نباشه که انقدر خوب مینویسی :دی
شماره 2 مشاعره هارم که غصب میکردی دیگه خیلی کفری میشدم از دستت :دی
پاسخ:
یعنی همه ی جوون های هم سن ما همینقدر افسرده اند؟؟

نسرین خداییش خندیدم :))))
مشاعره !! بابا تو که از من جلوتر بودی که ! :))
من امید ندارم ...
شرایط بد  تو ...دوری  ....تغییر می کنه ..چند سال بعد تمام این فشار تمام میشه ...
اما یک چیزهایی هست که تغییر نمی کند ...مثل اوضاغ من ..
پاسخ:
یک چیزایی مال ِ بده... بیخ ِ ریش ِ صاحابش...

منم امیدی ندارم البته
کامنت قبلی رو با عبارت "نکته دیگه هم اینکه" شروع کردم
الان یادم نمیاد نکته اول چی بود :)))))))))))
پاسخ:
اتفاقا نظر منم جلب کرد! :دی
و آیا وقت آن نرسیده است که اسم منو از لینک پیوندات از خاطرات تورنادو به شباهنگ تغییر بدی؟ نچ نچ نچ نچ
پاسخ:
بابا دیگه کی تو دنیای ِ وانفسای ِ به حاشیه رفتن وبلاگ نویسی یه پیوندها توجه میکنه؟ :| :دی
به آقاتون بگو مرخصی بگیره بیاد ور دلت:دی
و اینکه من دیگه کاری ندارم، برج ایفلاتو پست می کنم. میخوای خونه باش، میخوای نباش!:دی
پاسخ:
نمیخوامش اصن!

آقامونو میگم!! برج ایفلها رو میخوام! :)))
من چند سال پیشا وبلاگایی که نویسنده هاشون 20-20 و خورده ای ساله بودن میخوندم میگفتم واا اینا چرا افسردن؟!
الان که خودم 20 سالمه بعضی وقتا میرم تو فاز غم و افسردگی،هی با خودم میگم چی شد؟!چرا؟!چی تغییر کرده مگه؟شاید چون نسل ما درگیری های ذهنی زیادی داره...
و البته با این خیلی موافقم که امید خیلی جاها آدمو نگه میداره،مطمئن باش هیچ حس بدی پایدار نیست...هر کسی میدونه حالش با چی خوب میشه،یه ذره به روح و روان خودت استراحت بده...من از حدود 3 سال پیش میخونمت...امیدوارم زودتر همون الانور سابق رو پشت کلماتت ببینم
پاسخ:
فرزانه... :(

:) نسل ما نسل سوخته است :)))
راستشو بخوای ما هم دلمون واسه پست های دو سال پیشت و اون نفیسه سرحال تنگ شده!
امیدوارم روهای پاییزیت زودتر برن و بهاری شن
پاسخ:
من نیز امیدوارم :)
الانور عزیزم همه ش میگذره . اونموقع که درست تموم شد خانم دکتر خانم دکتر زدن زیر بغلت و فرت و فرت پول پارو کردی به این روزها هر هر میخندی 😅😅😅😅البته اگه آنکالیها بزارن . اگه نرس ها وقت و بی وقت تماس نگیرن خواب رو به چشمت حروم نکنن :-))))
عزیزه دل خواهر جایگاه فعلی تو آرزوی خیلی های دیگه بود . این یعنی توانمندی خیلی بیشتر از خیلی های دیگه. این حس و حال گذراست . رو به راه میشی . دوری از عزیزان هم که دیگه نگو .... نمیدونم پیگیر شرایط من هستی یا نه !؟ دور از همسر و تک ف دخترم همینطور کلهم خونواده ی خودم . خواهرام و برادر و پدر و مادر  .... تو همچین غربتی می زی ام. می زی ام تو  حلق دشمنان :-))))))
پاسخ:
آره در جریانم ... خداییش من بودم قید کارو میزدم شما خیلی صبر داری :)
سلام نفیسه جان با تمام وجودم این پستت حس کردم و درکت میکنم این روزا میگذره این سختی هام تموم میشه پزشکی خیلیییی سخته ولی باید قوی باشی سعی کن خودت اذیت نکنی همینه چیکار میشه کرد ؟منم افسرده ام دقیقا منم همین حسو دارم ولی به خودت سخت نگیر جور دیگه بهش نگاه کن تا بتونی از لحظاتت لذت ببری اینجوری پیش بری پیر و پژمرده میشی  به فکر خودت باش انقدر خودت عذاب نده اینکارو نکنیااااااا حیفه اون همه زحمت و تلاش انصراف ندیااااااااااا فقط تو نیستی که اینجوری .خیلی هم به اقا محسنت فکر نکن و براش گریه نکن یکم به خودت برس وقت ازاد داری بزن بیرون تو خونه نمون  اهنگ های غمگین همه رو دپ میکنه همشون حذف کن سعی کن اهنگ شاد گوش بدی .خودت باید برا زندگیت کاری بکنی والا نه پدرنه مادر نه شوهر هیشکی به فکر ادم نیس خودت رو عشقست 
پاسخ:
سلام :)

چقد با جمله آخرت موافقم! فقط خود آدمه که میتونه به خودش کمک کنه :)
  • احسان خواجه مرادی
  • به روزهای قشنگ فردا امیدوار باشید
    سختیها برای همه  هست
    پاسخ:
    چشم :)
    امیدوارم همه چی رو به راه شه :)
    پاسخ:
    من هم امیدوارم :)
    سلام 
    من گاهی میخونمت از بلاگ ساحل افکار میومدم اینجا گاهی 
    ناامید نباش توکلت به خدا باشه منم وقتی ارشد میخوندم این حس رو داشتم اما مقاومت کردم البته کلی هم گریه میکردم اما خداروشکر تمام شد. گاهی حسودیم میشه به دکترا چون میتونن به مردم خدمت کنن و کمکشون کنن مستقیم. اما من هرچه قدرم کار کنم بازم برای خودم کار میکنم خیلی نمیتونم به کسی کمک کنم. این روز میگذره خداروشکر کن که روزای سختتر نداری. مثل کسانی که عزیزانشون از دست دادن یا مشکل فقر و خیلی چیزای دیگه.ناامید نباش دوست عزیز. من چندماه دچار افسردگی شدم به خاطر مرگ عزیزم اما تو شاکر باش که هنوزم هستن هرچند ازت دور باشه. برات ارزوی زندگی سالم و شاد دارم. همه ما الان تو سنی هستیم که فشار روحی و روانی زیادی رو تحمل میکنیم اما بخاطر اینکه زندگی ادامه داره ما هم باید مقاومت کنیم پس فقط به خدا توکل کن همه کاراتو با توکل به خدا انجام بده و ببین خدا چطور بهت انرژی میده و گره از کارت باز میکنه. غصه خوردن دردی رو دوا نمیکنه.
    پاسخ:
    سلام :)

    خوشحالم روشن شدین :)

    بله حق با شماست باید توکل کرد :)
    عزیزم به نظرم اون چیزی که شما رو اذیت میکنه درس و کار نیست ،دوری از عزیزتون ناراحتتون کرده  درحالیکه حس،میکنین عزیز مورد نظر شاید خیلی هم ناراحت نباشه و البته اینکه محاسباتتون غلط از اب دراومد پارسال این موقعه به امید انتقالی،و تحصیل در تهران روزها رو میگذروندین ولی متاسفانه امیدتون واهی بوده.
    شادی رو براتون آرزو میکنم ،صبر داشته باشین ،خدا با صبر کنندگان است این روزها هم تموم میشه و شما به خونه و زندگی و تهران میاین و اونموقعه غم های الانتون پوچ بنظر میرسه.
    پاسخ:
    مرسی از اینکه مشکلاتمو بهم یادآوری کردین :دی
    افسردگی ربطی به رشته هم ممکنه نداشته باشه. مثلا امروز من از اینکه کسی تو زندگیم نیس افسرده بودم. حتی ممکنه هم دیگه کسی نتونه باشه.فک کنم برات زود بود ازدواج.ولی همه این حرفا بیخوده. چون هیچ وقت نمیشه به عقب برگشت.تازه اگه ازدواج نمیکردی باز دلتنگ بود دلتنگ کسی که نمیدونی کیه ولی نیست. خلاصه بیخیال شو درستو بخون فکر نکن
    پاسخ:
    آره خداییش خوب گفتی! ادم میتونه همیشه از شرایطش ناراضی باشه...
    هرجا به آخر خط رسیده ای...
    آنجا برای
                   عشق
                             شروعی مجدد است..
    مشهد-حرم-روبه روی باب الجواد
    السلام علیک یاغریب الغربا
    پاسخ:
    التماس دعا...
    سلام.
    الانور این طوری نگو. بخدا تو شرایط خیلی خوبی داری. یکم به این شرایطی که داری و خیلیا آرزوشو دارن فک کن. به نظرم یه همچین حسی یه جورایی ناشکری باشه. بعدشم زندگی که همیشه یه شکل نمیمونه. به چند سال آینده فکر کن که درسِت و این سختیا تموم میشه. ایشاللا دنیا خانوم دنیا میاد و ...

    پاسخ:
    سلام....

    حق با شماست :)
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">