اولین سفر دو نفره مادر دختری ^_^
خب من و مامان تصمیم خودمونو گرفته بودیم. بابا میگفت نمیرین! شما دو تا با اوتوبوس پاشین برین مشهد؟؟ عمرا ! اگه برین من فلان قدر پول میدم اصلا !
مامان میگفت سنگ از آسمون بباره ما میریم! تمام !
خب مامان میخواست اثبات کنه که همیشه هم برای خوش گذروندن ، گشتن و خرید کردن تو یه شهر دیگه منتظر نیست یه نفر باشه که براش هماهنگی رو انجام بده. میخواست اثبات کنه خودش میتونه به خودش خوش بگذرونه!
منم قصد کرده بودم باهاش باشم. کلاسم رو پیچوندم هرچند نمیدونم چه اتفاقی بابت این دو ساعت خواهد افتاد ولی خب...
موقع رفتن بابا میگفت هوا سرد شده. فردا مشهد 6 درجه زیر صفره!!!
مامان میگفت ما میریم! تمام ! :)))
خلاصه رفتیم. حرم برا همه ی مجازی ها دعا کردم... امام رضا خیلی مهربونه...مهربون تَر از همه...
خیلی هم بهمون خوش گذشت! شاید باورتون نشه ولی انقده خوب بود کسی نبود موقع خرید غر بزنه که زود باشین همین خوبه ، جا پارک ماشین بده، فروشنده خسته شد انقد لباس باز کرد و اووووو کلی از این مسخره بازی های مردونه دربیاره! انقد خوب بود! اصن جای شما خالی :دی
+ولی از حق نگذریم محسن هروقت منو میبره بازار اصلا غر نمیزنه که بجنب و اینا. ولی خب یه مسئله ای خیلی اعصابمو بهم میریزه اونم این که نظر نمیده! ینی از چیزی خوشش نیاد میگه خوب نیست ها ولی هیچ وقت نمیگه این خوبه! میگه خودت میدونی من نمیدونم! :| واسه همین همیشه بازار رفتن با مامانم رو به همه ترجیح میدم چون خیلی کمکم میکنه تو خرید :*)
- جمعه, ۱۷ دی ۱۳۹۵، ۰۹:۵۸ ب.ظ
++آقا محسن شما هم حال می ده هم حال می گیره ها.خخخخخ
خدا حفظتون کنه برای هم