ضربان ِ لبخندهایت

از هرچه در خیال ِ من آمد نکوتری

ضربان ِ لبخندهایت

از هرچه در خیال ِ من آمد نکوتری

بیمارستان الانور آباد ٤

جمعه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۶، ۱۲:۱۵ ق.ظ

از چاق سلامتی و تبریکات عید و همه ی اینا بگذریم! :دی راستش تمام این مدت که ننوشتم علتش این بود که حوصله ی تبریک مبریک نداشتم :)) بریم سر أصل مطلب :دی

بخش جدیدمون اطفال ه. یک بخش که نه !٤ عدد بخش بسیااااااار شلوغ و پر سر و صدا ! هر ساعتی که بری صدای جیغ و جیغ و ونگ و ونگ و گریه و عربده ی (!) بچه ها شنیده میشه :/ این روزا به هر کی میرسم میگم اگه یه روزی من خَر درونم بیدار شد و خواست بره تخصص اطفال دست و پامو ببیندین بفرستینم کمپ که این خود بزرگترین خدمت به فخرالزمان به حساب میاد! واللا با این نوناشون ! ://

امروز عصر من و ثمین کشیک بودیم از ساعت ٣ تا ٦ ! همراه با دو تن از اینترن های مذکر و یک عدد رزیدنت مونث! حالا از بحث های حاشیه ای و اینکه تقی به توقی میخورد اینترن و رزیدنت با عنوان "دکتر جان" از کا بیگاری میکشیدند بماند! (مثلا دکتر جان یه معاینه گوش برا ٣٩ اطفال٢میری؟ خبرشو زود بده :|" "دکتر جان یه شرح حال از ١٠نوزادان میگیری؟ خیلی خودتو اذیت نکن در حد دو خط!!! دکتر جان یه تب برا ١٤ فوق اطفال چک میکنی؟ اگزیلاری باشه! و الخ!)

رفتم بالأسر یکی از تخت های نوزادان ، یک خانم به شدت سانتی مانتال بالاسرش بود . با آرایش و سر وضع بسیار مناسب! (کمتر پیش میاد مادرها انقد به خودشون برسند چون بچه شون مریضه دیگه والللا!) حالا منم با مقنعه ی چرخیده و رژلب ماسیده و ریمل ریخته! هیچی! رفتم گفتم شما مادر جانیار جان (:|) هستید؟ گفت نه من مادربزرگشم! O_o جل الخالق! گفتم اکی! مامانش کجاست؟ سرماخورده بود خونه است... حالا بگذریم از نصف حرفاش. گفتم زردی هم داشته گفت اره خودمون دستگاه گرفتیم تو خونه گذاشتیمش تو دستگاه بستری نکردیم! :| بازم گفتم اکی. چرا سزارین کرده دخترتون؟ هیچی ترس از زایمان داشت!! رفتیم پیش روانپزشک نامه گرفتیم سزارین کرد. تهران هم سزارین کرد ولی دیگه مجبور شدیم شناسنامه اش رو برا اینجا بگیریم :|

تو دلم گفتم : جوووووووووون بابا !!!! واللا به خدا !! :/// ملت چرا اینجوری اند؟ انگار مثلا...! ول کنید اقا بیخیال! بذارید من نجابت کنم دهنم رو بسته نگه دارم ! :)))


بعد یه مریض دیگه داشتم یه پسر ١٤ ساله با چیف کامپلین (شکایت اصلی) درد سمت چپ قفسه سینه صدری. رفتم بالا سرش به خدا قسم اگه این پسر یک دقیقه اون موبایل لامصصصصصبش رو گذاشته باشه کنار!!! یعنی داشتم سمع ریه میکردم این همینطور با موبایلش بود، داشتم شکم رو دق میکردم این با موبایلش بود. اسپن کبد میگرفتم این با موبایلش بود! دیگه اینترن اومد میخواست مچ منو بگیره اوتوسکوپ داده دستم میگه معاینه گوش برو. معاینه داشتم میکردم موبایلش زنگ خورد. پسره نزدیک بود بزنه اوتوسکوپ رو بکنه تو چشم من بس که خودش رو دریده بود زود به موبایلش برسه!! :// بابا یعنی انقد سن دوستی ها پایین اومده؟؟؟؟ ١٤ساله؟؟؟ :// به کجا داریم میریم واقعا ؟

بعد فک کنید که نیم ساعت هم داشت منو متقاعد میکرد که یک ورزشی وجود داره به نام پارکو که تو اون ورزش ملت خودشون رو از دیوار پرت میکنن پایین!! و ایشون پارکو بازی میکنه همیشه :||| میدونید اگه فک کنید در حین این عمل توضیح دادن سرش رو از تو گوشیش دراورد! مدیووون! 

بعد تازه میخواستم بیام بیرون مامانه برگشته میگه خانم دکتر فامیل شما چی بود؟؟ فک کنم یارو میخواست بدونه پسرش افتخار ویزیت شدن توسط کدوم یک از پزشکان صاحب نام شهر رو داشته!! :)))

  • موافقین ۳ مخالفین ۰
  • جمعه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۶، ۱۲:۱۵ ق.ظ
  • Elanor :)

نظرات  (۱۰)

تازه شم نلاتون یجور سونده  :)))
پاسخ:
افرین دخترم :))
تا باشه بچه باشه.
صدا میدن ولی لااقل غرغر نمیکن تو سرتون که. :)

پاسخ:
چرا دیگه اونا گریه میکنن مامانشون غر میزنه کن چرا صدا بچه امو دراوردی :/
:-)) خداوند صبر جزیل بهت عطا کنه
پاسخ:
الهی امییییییییییییین :دی
عالی بود عالی :))
پاسخ:
چشاتون عالی میبینه :دی
انشالا تو رشتت و تو کارت موفق باشی راسش من دوس دارم بدونم انشالا برا تخصص چی میخوای بخونی؟ واس تخصص حتماااااا بخونیااااااا ترم چندی الان؟؟ 
پاسخ:
خب هنو تصمیم نگرفتم. شاید زنان :)

مرسی از محبتت عزیزم :*)
البته اسم اون ورزش پارکور استش و خیلی هم خفنه :)) شاید سرش تو گوشی بود تمرکز نداش خوب توضیح بده بهت :))) 
برات ارزوی ارامش و یه دقیقه نشستن میکنم :))


پاسخ:
چمدونم واللا شایدم گفته پارکور من پارکو شنیدم :)))
پارکور منظورش نبود؟
خودشو کوبونده بود به جایی حالا؟:دی
پاسخ:
اره احتمالا پارکور بوده.
واللا بنظر من که کوبونده بود ولی خودش اصرار داشت بگه قلبشه ://
  • گمـــــــشده :)
  • مردم از خنده

    خخخخخخخخ

    پاسخ:
    میخند؟
    :))
  • پرستو ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
  • واااااای چه اوضاعی 
    تحمل کردنش واقعا سخته :(
    پاسخ:
    نه اونقدرام بد نیست:)
    بخش اطفال...ما که می رفتیم بالا سر این بچه ها...یعنی ماماناشون یه جوری ما رو نیگا میکردن...تک تک حرکاتمونو زیر نظر داشتن >_<
    میدونی... سختی هر بخش رو میتونستم تحمل کنم غیر از اطفال...خیلی دلم می سوخت :(
    پاسخ:
    اره بعد هر کلمه حرفی هم که بزنی تحلیل میشه...

    :)
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">