از رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن...
دوشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۶، ۱۲:۰۵ ق.ظ
قصه فقط اونجاش
که سعدی یهو برمیگرده رو میکنه به جمعیت ... دستش رو میذاره رو قفسه سینه اش، چشماشو میبنده و میگه:
"من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود"
نقل شده که بعد از این جریان دیگه سعدی هیچ وقت اون سعدی سابق نشد.
- دوشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۶، ۱۲:۰۵ ق.ظ