ضربان ِ لبخندهایت

از هرچه در خیال ِ من آمد نکوتری

ضربان ِ لبخندهایت

از هرچه در خیال ِ من آمد نکوتری

۶ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

معرفی میکنم : ایشون استتسکوپ (گوشی پزشکی ) ِ لیت من ِ الانور نشان بنده هستند ! :دی

سابق برا این بابا یه استتسکوپ ِ گمنام برام خریده بود به قیمت 37 هزار تومن! اما این حدود 400 هزار تومن برام آب خورد! (البته مشکیش ارزونتره! این آب نفتی ه! :دی)




کلا با برند خریدن میونه ی خیلی خوبی ندارم اما حقیقت اینه که لذتی که در تملک برند هست تو هیچی نیست! :دی
بعد از گوشی آیفون این دومین برندی ه که صاحبش شدم! امیدوارم آخریش نباشه ! :))
جا داره در راستای 22 بهمن و مید این یو اس آ بودن ِ لیت من و آیفون عرض کنم که " آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند! " :|

+ چند وقت پیش با محسن تو جاده بودیم بعد یه بی ام و از کنارمون رد شد. به محسن گفتم " بی ام و یه حس خیلی خوبی داره! مثل بقیه ی ماشینهای خارجی نیست! یه حس خاص و جالب داره! " گفت چه حسی؟ گفتم " یه حسی شبیه اپل !!!! " :)))) حالا جا داره عرض کنم یه حسی شبیه لیت من ! :))

دوباره عهد میکنی که نشکنی دل ِ مرا

چه وعده ها که میدهی... به رغم ِ ناتوانی ات !

کاظم بهمنی

*عنوان از سعدی



تهران- حیاط خونمون - آذر 94

نمیدونم چه رسمیه بین بلاگرها (که شاید بین بقیه دانش آموختگان هم باشه) که فکر میکنند تقلب کردن خودشون تقلبه ، تقلب کردن بقیه ...نه !!! :|

همه میخوان پست تقلبی بذارن اینطوری شروع میکنند که " از تقلب میگید پس تقلب واقعی ندیدین!! بذارید من براتون بگم تقلب یعنی چی!!! " :|


نه دوستان! من هم مثل همه ی شما و همه ی ملت غیور تقلب کردم ! من هم دو تا کورس قبل برگه ام رو با ثمین عوض کردم ! من هم سر تمامی امتحانات عملی دانشگاه اعم از آزمایشگاه میکروب و بافت و اتاق تشریح و مولاژ سوالا بهم رسید ! (البته همه اش نه! چون بالاخره باید همیشه 4 نفر قربانی میشدن و چند باری هم من خودمو قربانی کردم!! ) من هم تو امتحان فیزیک پزشکی دو نفر رو و در امتحان اخلاق پزشکی یک نفر از خطر حتمی افتادن نجات دادم ! :|

ولی به خدا هیچ کدوم اینها کار شاخ و غیر قابل هضمی نیست! کار قابل افتخاری هم نیست ! :| ما حتی مورد داشتیم سر امتحان آی تی طرف برا یکی از بچه ها پاور رو آماده کرد ریخت تو فلش رفت فلش زد به کامپیوتر طرف ! بعد نمره اش شد 20 ! در حالیکه خب 5 هم براش زیاد بود ! :|

واللا ! :|

امشب تو فیلم در حاشیه یارو برگشت گفت : "خدا در و تخته رو خوب رو هم جور میکنه!!!!"

:|

یک وقتایی دلم برای اون فخر الزمان الانور بانویی که تند تند کلمه ها رو پست میکرد تنگ میشه... خیلی تنگ!

امشب و این ساعت و دقایق از اون وقت هاست. میدونم اگه الان تند تند تایپ نکنم باز اون اون حس میپره... باز میرم تو همون خلسه ی قبل.

شنبه امتحان کبد دارم. این امتحانم اصلا فرجه نداره. عملا هیچی براش نخوندم. ولی خب برام مهم نیست. نه که نباشه... هست ولی خودمو براش ناراحت نمیکنم... اسفند استاژر میشم... نمیدونم این خوبه یا بد... به قول یارو گفتنی اکسترن! .... سارا (جاریم) اسفند فارغ التحصیل میشه... من بهش میگم خوش به حالت... اون میگه خیلی میترسم... از مسئول جون ِ آدمها بودن خیلی میترسم... ولی من میگم خوش به حالش... خوش به حالش نه؟

راستی... چرا نهنگ ها به صورت دسته جمعی خودکشی میکنن؟ ... چی تو ساحل هست که یه روزی چند تا نهنگ رو به طرف خودش میکشونه؟ ... به طرف مرگ... به طرف خفگی... به طرف هوایی که نیست... ؟

بنظرتون میشه علتش یه جور بغض باشه ؟ ... یه غم سنگین؟... یه غمی که 200 تا نهنگ .... 200 تا نهــــــــــــــــــــــــــــــنگ نتونن باهم به دوش بکشن؟... یه جور اندوه ِ ناشی از سختی ِ زندگی؟...

یعنی میشه یک نهنگ روزی به جایی برسه که دیگه دریا براش تنگ باشه؟... که بخواد خودشو پرت کنه بیرون از این تنگنا؟...

یعنی میشه یه آدم یه روزی دیگه نتونه تو میلیون ها و میلیاردها ملکول هوای اطرافش ، مولکولی برای نفس کشیدن پیدا کنه و از این اندوه بمیره؟...

و عسی ان تکرهوا شی و هو خیر لکم

و عسی ان تحبوا شی و هو شر لکم


"سوره بقره"


+خدایا من دیگه هیچی نمیخوام فقط ازت خواهش میکنم بهم آرامش بده. آرامشی که کمک کنه زیر بار این بغض خفه نشم... همین...