ضربان ِ لبخندهایت

از هرچه در خیال ِ من آمد نکوتری

ضربان ِ لبخندهایت

از هرچه در خیال ِ من آمد نکوتری

۳ مطلب با موضوع «از کدبانویی که میباشیم!!» ثبت شده است

از صبح کله ی سحر تا همین الان چه زحمت هایی که من بابت درست کردن این اثر آشپزی و شیرینی پزی قرن نکشیدم!! چه عرق ها که نریختم! چه سرزنش ها و ملامت ها که نکشیدم!!!

ولی خب مثل زنی استوار پای هدف خود ایستادم و مشت محکمی شدم بر دهان استکبار جهانی و بار دیگر ندای هیهات من الذله را زنده کردم!!

(حق بدین که الان اراجیف سر هم کنم چون واقعا پروسه ی نفس گیری داشت! ولی راضی ام از خودم!! :دی)

و اینک این شما و این هم پیراشکی کرم دار ه الانور نشان !!!



+الان نیم ساعته عکس اینو برای هرکی میشناختم و نمیشناختم ، دوست و آشنا ، خودی و بیگانه ، خیرخواه و بدخواه ، فرستادم! تا برای جملگی دوستان مایه ی مباهاتی شود و برای قلیل ِ حسودان و بخیلان آتشی گردد که در چش و ایضا چال آن ها فرو خواهد رفت! باشد تا رستگار شویم!

چشم بهم زدیم تموم شد. سه شنبه میخوایم چند روز بریم شمال ، شنبه هم که باید سرکلاس باشم :| باورم نمیشه روزای آخریه که تو خونه ام هستم... :((

کاریش نمیشه کرد ولی...

دوشنبه ظهر قراره دوستام که تهران درس میخونن بیان خونمون. خداییش میبینین چه دوستایی دارم؟ خودمو کشتم زودتر بیان! گوش ندادن که! :|

این خندوانه هم داغ شده با این مسابقه هاش. محسن اصلا خوشش نمیاد از خندوانه ولی خب من نگاه میکنم گاهی، اونم نگاه میکنه دیگه. از قضا رقابت شقایق دهقان و مسعودی رو دیدیم . بعد دیشب تو تلگرام برام پیام اومده بود که خانمها به دهقان رای بدین و اینا. انصافا هم اجراش بهتر بود. بعد منم همونطور که در آغوش محسن نشسته بودم رای دادم به دهقان. اونم فوری گوشیشو دراورد و رای داد به مسعودی. بعد میخواستم حواسش که پرت شد با ایرانسلش برم به دهقان رای بدم که نامردی نکرد و فرت رای داد از اون خطش هم :| دیگه یک مقدار زیادی تو سر و کله ی هم زدیم و رایتل به دست دور خونه داشتم فرار میکردم اونم دنبالم ! :دی آخرش هم البته موفق شد و گوشیو از چنگم دراورد و رای سوم رو هم داد :| بعد هیچی دیگه منم یه کم تریپ برداشتم و اینا که مثلا نفسم بالا نمیاد رفتم تو اتاق. اونم در خوشی خودش غوطه ور بود ، رفتم خط دیگه اشو از کشو برداشتم روشن کردم داشتم پیام میدادم که اومده جلو در میگه "ای بدجنس! میگم چقد مرموزانه ساکتی! داری با این خط رای میدی؟؟؟" هیچی دیگه خلاصه تا اون اومد غرغر کنه من رای رو دادم بالاخره! :))) خلاصه که خانمها من 2/3 باختم! در جریان باشین تلافی این حمله ی ناکام من رو دربیارین! :))

تازه الانم قرار بوده هر روز ساعت 4 و نیم خونه باشه بعد زنگ زده میگه من گیر کردم اینجا نمیتونم تا 6 بیام... بعد نمیذاره کلام تو دهن من منعقد بشه ها! میگه ساعت 6 آماده باش بریم اون پاساژه که دوست داشتی برات مانتو بخریم!!! :))) خوشم میاد خوب بلده منو سایلنت نگه داره!! :)))


و در آخر هم این شما و این ماکارونی بنده! :دی ته دیگه سیب زمینی رو عشقه! :))

تزیینش کار محسنه! طفلک بچه ام از هر انگشتش یک هنر میریزه! :)) کلاس سفره آرایی خواستین در خدمته! :))


از اونجایی که من خیلی آدم ِ کدبانو و همه چی تموم و دختر ِ زندگی و اینایی هستم این باغ ِ بی نظیر ِ گل و بلبل رو روی شله زرد های مامان پز پروروندم!! خوش به حال بعضیا ! عجب زنی گیرشون اومده! :دی


شله زرد