ضربان ِ لبخندهایت

از هرچه در خیال ِ من آمد نکوتری

ضربان ِ لبخندهایت

از هرچه در خیال ِ من آمد نکوتری

به لب رسیده جان ... کجایی؟...

سه شنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۴۵ ب.ظ

اواخر اسفند بود. با خانواده اش رفته بودیم بیرون. ساعت 10 شب گذشته بود که این طرف اوتوبان ماشین پدرش را نگه داشت و گفت که ماشینش آن طرف اوتوبان است ما برویم خانه او برود ماشین را بیاورد. در را که بست ، سرش را آورد نزدیک شیشه عقب و گفت " تو نمیخوای بیای؟"

من؟ فقط منتظر همین جمله بودم. در را باز کردم و رفتم پایین. دو تا پله از پل هوایی که بالا رفتیم بی هوا باران شروع شد. از همان باران هایی که 20 دقیقه با شدت میبارد و بعد تمام میشود. پدرش چراغ داد که دختر مردم را در این هوا لازم نکرده با خودت پیاده ببری... گفت " میری باهاشون من خودم بیام؟" ... گفتم " نع!" از همان نه های با عین که یعنی وقتی میگویم نه یعنی واقعا نه! ... دست تکان داد که دختر مردم عقل درست و حسابی ندارد ، شما بروید!

یادم می آید آن طرف خیابان در پیاده رو که راه میرفتیم باران دقیقا میخورد به صورتمان ...  گفتم " کاش از اوتوبان رد میشدیم!! حفاظ که نداشت وسطش! کلی هم فاز میداد!" گفت " آره خب ! بعدش هم میرفتیم اون دنیا کلی هم فاز میداد! ... البته من که نمی اومدم! ولی خب تو میتونی الانم دیر نشده رد شو! برو اونور دوباره برگرد!" گفتم " میرم ها ! " گفت " تو غلط میکنی! من گذاشتم تو برو... نفیسه جان میشه بیای اینطرف؟" گفتم "نترس بابا !درسته من یه خرده دیوونه ام ولی نه انقدر که یهو خودمو پرت کنم تو خیابون!" خندید و همانطور که داشت جایش را با من عوض میکرد گفت " نه عزیزم اینجا جوهای آبش موش داره الانم بارون میاد میترسم یهو موش در بیاد از توی جو بپره جلو پات ..."

الان که به آن سفر فکر میکنم روشن ترین خاطره ای که ذهنم است همین 10 دقیقه است... خیلی جالب است که عادی ترین مسائل بعد ها بشود بهترین خاطره ی آدم از یک سفر... من همیشه چیزهایی یادم می ماند که هیچ کس یادش نیست... دیروز بود نیره داشت میگفت فلان جا درخت افتاده روی کابل برق و برق قطع شده، گفتم مثل داستان ِ دوکاج! تایید کرد. گفتم "نیره یادت میاد؟ کلمه ی جدید درسش تامل بود!" چشمهایش گرد شد و گفت تو واقعا یه چیزیت میشه!

نمیدانم چرا دارم این چیزها را مینویسم ولی این را میدانم که آدم باید از هر دقیقه از باهم بودنها استفاده کند... بعد ها که بشود اکثر ِ هم آغوشی ها و بوسه ها و خنده ها و رستوران و کافی شاپ رفتن ها و گل خریدن ها فراموش میشود ... اما یک پیاده روی ِ شبانه در حاشیه ی یک اوتوبان ِ شلوغ ِ تهران که حتی اسمش را نمیدانی ، در حالیکه باران نمیگذارد چشمهایت را باز کنی ، محال است فراموش شود...

  • موافقین ۷ مخالفین ۰
  • سه شنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۴۵ ب.ظ
  • Elanor :)

نظرات  (۲۰)

به امید رسیدن روزی که بتونم این نوشته ها رو حس کنم :)
پاسخ:
ان شاا... با آدمی که لیاقتشو داشته باشه :)
چقدر این بلگفا مردم و مجبور کرد که از انجا مهاجرت کنن !! :|

ماشالا به این حافظه !!
ولی خداییش چطور یادتت بود ؟؟حالا کلمه دیگه ایی جز تامل  نداشت؟
پاسخ:
نمیدونم داشت یا نه ولی من اینو دقیقا یادمه چون همون جا برام جالب بود!

+نه حافظه ام خیلی خوب نیست ولی بعضی چیزا که هیچ کس یادش نیست یاد من هست! خصوصا حرفها و دیالوگ ها...
پستت که حرف نداره
اون هیچی
ولی یه درسی هم داشتیم ابرام جزو کلمات جدیدش بود
پافشاری

هعی... جوانی...

پاسخ:
مرسی :)

+اینم تو ابتدایی بود؟؟؟؟؟ من الانم اگه نمیگفتی معنی کلمه ابرام رو نمیدونستم!! :)))) میگم که! کلا چیزی که هیچکی یادش نمیمونه من یادم میمونه! بی اهمیت ترین مسائل ِ دنیا! :دی
  • فاطمه (خودکار بیک)
  • یه جور نوشتی که مثل فیلم تو تخیلم پلی شد !
    پاسخ:
    آخه برا خودم هنوز عین فیلم زنده است...
    :)
    همین خاطره ها ینی زندگی :)

    بانو خوشحال میشیم برگردی بلاگفا :) ما رو که یادت رفته بود اما ما یادمونه شما رو :)
    پاسخ:
    این چه حرفیه نگین جان... چقد خوشحالم که اینجایی...

    من هنو نرفتم دنبال قدیمی های بلاگفا. آخه وبلاگ دوستان اونطرفم پریده :( بلاگفا حتی دوستام رو هم ازم گرفت... چطوری برگردم؟
    چه لحظات قشنگی. باید هم به یاد آدم بمونن

    + فک کنم مرمّت هم از کلمات جدیدش بود.
    هرچند واسه من مبهم ترین قسمتش "سیم پیام" بود که نمیدونستم منظورش چیه :))
    پاسخ:
    :)

    +آره آره مرمت!!! :)) اینم یادمه! سیم پیام خیلی اصطلاح تخس ی بود خداییش! ولی من گیر تامل بودم چون مثل تحمل بود ولی معنیش خیلی فرق میکرد! :))
  • زهرا رضایی
  • اصن ذات ادم همینه نفیسه،مهم اینه که چی به دلت بشینه، ولی انگار یکی تو مغزمون کرده که مثلا لحظه های عاشقانه این شکلین و تو باید لذت ببری!  من گاهی توی اخم ی ادم مردم... گاهی تو یه حرکت ساده ی چشمش زندگی کردم! 
    پاسخ:
    زهرا....
    چقدر خوب و قابل لمس با خیال ! نوشتی، این ساده ترینا چون شیرین ترن یا بهتره بگم مزشون خاص خودشونه بیاد می مونن. 
    پاسخ:
    آره ساده ترین ها گاهی شیرین ترن! چقد خوب گفتی :)
  • مترسک ‌‌
  • اصن لذتی که در پرداختن به حواشی و جزئیات ماجراهاست در هیچی دیگه نیست ^_^ :D
    پاسخ:
    :دی
    خوش اومدین
  • الـ ه ـام .ع
  • اوهوم... یادمون بمونه شادی های کوچیک...
    پاسخ:
    ازشون استفاده کنیم :)
  • نیمه سیب سقراطی
  • منم همنینجوری ام ! چیزایی یادمه و برام بولده که اصلا بقیه ندیدنش :|
    پاسخ:
    اینم یک تواناییه دیگه به هر حال!! :))
    هوم...چ جالب!
    شیرین و دوست داشتنی:)
    + منم تقریبا اینجوری ام، حافظه ب کل داغون ولی یه چیزایی یادم می مونه که به عقل جنم نمی رسه:دی
    چیزای کوچیکی که توجهمو جلب می کنن:)
    دکتر رسیدگی کن کامنت برات نمیاد!:|
    پاسخ:
    فک کنم بگیر نگیر داره...
    ممکنه واسه این باشه که به من کد تایید نشون نمیده میگه همینجوری بیا برو؟
    پاسخ:
    الان که داره میاد کامنت هات...

    نه خودم کد رو برداشتم...
    با اون داستان دو کاج داشتن یادمون میدادن دنیا زشت تر از اونی ‍ه که فکر می‌کنیم :|
    [بلوئیشِ پردازنده به حاشیه‌های یک پست! ]
    پاسخ:
    این هم به عنوان پند اخلاقی پست :))
  • خانوم ِ لبخند :)
  • همیشه چیزایی یاد ِ آدم میمونه که شاید از نظر بقیه بی اهمیت ترین اتفاق دنیا باشه اما کسی که تجربه ش کرده می فهمه که این لحظات رو حاضر نیست با هیچ چیزی عوض کنه
    : )
    پاسخ:
    اوهوم :)
    عزیزم خیلی خوب نوشتی . لذت بردم :)
    پاسخ:
    مرسی :)
  • میرزاده خاتون
  • ای جان ^ـ^ 
    پاسخ:
    ^_^
    خیلی خوب بود :) .. میدونی اون کوچیک بولدا واقعا کوچیک نیستن اونا اون لحظه تاثیر عمیقی رو احساساتمون گذاشتن هر چند کوتاه .
    پاسخ:
    مرسی :)
  • بانوی بهار
  • لحظات به زیبایی به تصویر کشیده شده بهتون بابت قلم زیباتون تبریک میگم...
    لحظه هاتون اروم ...
    عشقتون پایدار
    پاسخ:
    مرسی خانم. ارادت دارم :)
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">