اومد ولی ای کاش ساکش رو وا میکرد / از وقتی که اومد درگیر رفتن بود... *
نمیدونم چه رازی تو این داستان نهفته است. نمیفهمم رابطه ی این دوتا قضیه رو. من قبل ازدواج از این سری دخترهایی بودم که گریه کردن یاد ندارن. خیلی کم پیش میومد گریه کنم. ولی الان یه ساله که به طرز عجیب غریبی با گریه کردن رفاقت پیدا کردم!
نه اینکه فکر کنید مشکلات زندگیم بعد ازدواج بیشتر شده نه ! قبلش هم زندگیم بی مشکل نبود الانم خیلی مشکل دار نیست! در حد نرم یه زندگی معمولی! ولی دلم نازک شده انگار!
بعد اینطوریه که خیلی بی مناسبت شب های زیادی دلم میخواد گریه کنم! مثلا از غروب با خودم میگم ای کاش امشب یه موقعیتی پیش بیاد بتونم گریه کنم!! منتظر یه جمله ام که جایی بخونم ، یه شعر ، یه آهنگ ، یه دیالوگ یا هرچی که بهم کمک کنه گریه کنم!!
الانم این عکس رو تو وبلاگ نسرین دیدم و اشکام لغزید پایین. رفتم آهنگشو دانلود کردم ده دقیقه است عین ابر بهار دارم گریه میکنم! خدا شفام بده الهی! :/
"بیا برگرد" ِ سیاوش قمیشی که اصلا معرکه است! امکان نداره گوش بدمش و گریه ام نگیره! یا مثلا " آمده ام آمدم ای شاه پناهم بده" اینم به شدت اشک من رو در میاره! :(
بعد تنها کسی هم که کمی تا قسمتی این اشک های منو دیده محسن ه ، که البته فک میکنه وقتی میخواد بره یا ازش دورم فقط اینطوری میشم! در حالیکه واقعا درست نیست! به طور مثال فردا میخوام باهاش برم تهران و یکی دو هفته ای هم هستم اونجا ولی خب الان کیبورد خیس شده رسما !! :|
واللا خودمم موندم که چرا من یهو اینطوری شدم ...
*عنوان با صدای رستاک
- جمعه, ۲۰ آذر ۱۳۹۴، ۱۱:۵۳ ب.ظ