ضربان ِ لبخندهایت

از هرچه در خیال ِ من آمد نکوتری

ضربان ِ لبخندهایت

از هرچه در خیال ِ من آمد نکوتری

حقیقت ماجرا اینه که حضرت سعدی اولش در یه جایی گوشه موشه ی دیوانش مینویسه :

"آنچه در غیبتت ای دوست به من میگذرد / نتوانم که حکایت کنم الا به حضور! "

یحتملا همین بیت رو هم با هر بدبختی هست به دلبر میرسونه ... بعد روایت داریم از یک منبع معتبر که پس از روزها و ماه ها و چه بسا سالها حضرت معشوق به حضور میرسه و میگه : "خب جوجو! من اومدم حالا بگو چه گذشت تو را در این مدت؟ "

اینجاست که سعدی شونه هاش رو بالا میندازه و با بی تفاوتی خاصی میگه :

"گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم! / چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی ؟؟ "


آها! اینجاست که نشون میده شعرا چطوری در طی قرنها سر معشوق ها کلاه گذاشتن! آخه برادر ! کاملا مشخصه حرفی برا زدن نداری و تو این مدت هم عین خیالت نبوده ! دیگه ما رو سیاه نکن ! ما خودمون اینکاره ایم! :| :)))


*البته عنوان رو حافظ میفرماید ولی خب دست جفتشون تو یه کاسه است :دی

  • موافقین ۷ مخالفین ۲
  • دوشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۰۶ ق.ظ
  • Elanor :)

نظرات  (۱۳)

مردا همشون همینن خواهر..سعدی و حافظ و غضنفرم نداره 😂😂😂
پاسخ:
محسن حتی!!
:|
:دی
خیلی خوب بود #:)
پاسخ:
تنک یو :دی
  • آقاگل ‌‌‌‌
  • حتی میفرماید :
    آن چه در مدت هجر تو کشیدم هیهات
    در یکی نامه محال است که تحریر کنم!
    جناب حافظ میفرماید البته.
     که خب دقیقا مشخص نیست چه میکشیده! ولی هرچه بوده جنسش مرغوب بوده! وگرنه چگونه میتوانست چنین شعری گوید؟ که پس از قرن ها همچنان کاربرد داشته باشد در امر کلاه سر معشوقان گذاشتن؟! 
    پاسخ:
    کلا نمییخوان بگن چی شده ها ! همش طفره میرن! :)))
    البته یه جا هم حافظ میفرماید که: از دست غیبت تو شکایت نمیکنم/تا نیست غیبتی نبود لذت حضور..

    یعنی تابلوئه سرش یه جا دیگه گرم بوده ها :دی
    پاسخ:
    بیا !
    اصن از چشماش معلومه خوشحالم هست تازه! :))
    شیخ اجل در گوشه دیگری از بوستان یا گلستان یا مهستان سوم- خیابان پاسداران میفرماید:
    میازار شویی که دانه کش است..که جان دارد و جان شیرین خوش است!!
    (شوی=شوهر)
    و در جای دیگر میفرماید: از دست این خانوم ها!!
    پاسخ:
    من؟
    آزار؟
    شوهر؟

    مگه داریم؟؟؟ مگه میشه؟؟ :)))
    آقا شاید در خلوت می گفته ن، واسه ما که آن گویینگ دنبال می کردیم جریان رو، اون قسمتای پشت صحنه رو نشون نمی داده ن!:دی
    پاسخ:
    نه بابا اینا خلوتشون هم آشکار بوده! اصن این حرفا رو با مخاطب نداشتن کلا !! :))
  • آبجی خانوم
  • میبینی خواهر
    بعد ادا عاشقی هم در میارن
    منت هم میذارن
    پاسخ:
    همونو بگو خواهر!

    اصن شیطونه میگه برم مهرمو اجرا بذارم ها !! :))
    :)))))))))))))))))) دختر تو خیلی باحالی . میدونستی ؟؟؟ 
    پاسخ:
    باحالی از خودتونه خااااانم ! :))
  • مستر نیمــا
  • من شرمنده ولی از همین تریبون کامنت مرضیه رو تایید و اشاره ای به هوای گرم تابستون میکنم
    دو نقطه سوت
    پاسخ:
    در کامنت ایشون که اصن شکی نیست ولی محسن جان با همه فرق داره!!
    دروغ سال 95 !!! :))))
  • خانوم ِ لبخند:)
  • انقدر تن این دو عزیز رو تو گور نلرزون نفیسه :|
    والا :))))
    پاسخ:
    دو بزرگوار خوشحالم میشن من باهاشون گرم میگیرم :)))))
  • بانوی عاشق
  • عجب چ همه دیوان خوان اینجا جمع شدند
    من عاشق فریدون مشیری هستم
    بی تو مهتاب شبی...
    البته بماند ک اصن شبا تنهایی بیرون نرفتم ک بخوام بی اون تو شب مهتابی از ی کوجه رد بشم
    اما مرد من برخلاف حافظ و سعدی شعراش بوی سیاست میده
    مثلا تو یکی از شعراش ب گاو حسن چحوره هم گیرداده ود ک شد دلیل چاپ نشدنش
    خیلی از شکل نوشتنت خوشم میاد خانومی

    پاسخ:
    :)))

    چقد خوب که همسرتون شاعرن :)

    مرسی بانو :)
    خیلی خوب بود : ))
    پاسخ:
    :))
    بازم دمت گرم.اصن نصف عمر هرکی وبلاگ تورو نمیخونه بر فنا رفته.
    پاسخ:
    بابا ما مخلصیم :)
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">