تا لحظاتی دیگه پارتی شروع میشه :دی
سه شنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۱۹ ق.ظ
من تو این سالها از فاصله ی پیش دانشگاهی تا الان مهمترین تفریحم با دوستام به خصوص مرجان ، کافی شاپ رفتن بوده!
دیشب داشتم با مرجان صحبت میکردم و عکسای این سالها رو مرور میکردیم . بهش گفتم حالا که نگاه میکنم میبینم من اصن تو بهنوش بزرگ شدم!! بهنوش جاییکه اکثرا میرفتیم و میریم. ولی خب اینجا تا الان نرفته بودم. کافه هنر! واقعا هم مثل اسمش خاص و هنری بود :^_^
یه جایی هم مولانا میگه:
تو وقف خراباتی
دخل ات می و خرج ات می!
:دی
ما رو میگه ها ! :دی
خلاصه اینکه دیدیم ماه رمضون از رگ گردن به ما نزدیکتره!
گفتیم بریم روز آخری یه حالی بکنیم که از فردا همچین وقتی دیگه به قول یارو گفتنی اوضاع جوریه که سگ صاحابش رو نمیشناسه! :))
+ماه رمضونتون مبارک! اگه حالی دست داد دعا کنید آدمهای آواره برن سر خونه زندگیشون! به همین سوی چراغ ثواب داره :) :دی
- سه شنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۱۹ ق.ظ