ضربان ِ لبخندهایت

از هرچه در خیال ِ من آمد نکوتری

ضربان ِ لبخندهایت

از هرچه در خیال ِ من آمد نکوتری

عاشقانه های یک دانشجوی پزشکی ! (پس از مدت ها!)

يكشنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۱۰ ب.ظ

به قول بچه ها گفتنی :

کنسر* ِ عشقت قلبم را فراگرفته...

روز به روز رشد میکند و بیشتر دور دلم چنگ می اندازد...

خون مرا می مکد و جان میگیرد...

نبودنت اما خود ِ خود ِ کموتراپی* است...

تمام زورش را میزند که این غده ی سرطانی را خشک کند... زورش اما نمیرسد... عشقت جان دار تر این حرف هاست

میترسم آنقدر نیایی که مرا از پا در آورند این دو دشمن ِ خونی...

و تیتر ِ فردای ِ روزنامه ها : دختری است که برای اولین بار

از سرطان ِ قلب جان داد !


*کنسر : سرطان / کمو تراپی : شیمی درمانی


+قصد کردم مثل اون موقع ها بی مخاطب بنویسم تا قلم عاشقانه نویسیم دوباره جون بگیره... اینطوری نمیشه :)

  • موافقین ۱۸ مخالفین ۱
  • يكشنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۱۰ ب.ظ
  • Elanor :)