ضربان ِ لبخندهایت

از هرچه در خیال ِ من آمد نکوتری

ضربان ِ لبخندهایت

از هرچه در خیال ِ من آمد نکوتری

بیمارستان الانور آباد ٣

يكشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۲۰ ق.ظ

ما تو بخش جراحی تخت ها رو بین خودمون تقسیم کردیم از اول و بنا به اون میریم شرح حال مریض ها رو میگیریم. ینی همون اول هرنفر چند تا عدد رو انتخاب کرده که تا اخر استاژر اون چند تا تخت باشه. تخت های ٥ و ١١ و ٢٧ هم مال من هستند.

امروز رفتم تو اتاق تخت ١١ که شرح حالش رو بگیرم ، جلو در بودم دیدم کنار تخت مریض یک سرباز نشسته و مریض هم پیرهنش رو دراورده و تنش نیست. (قبلا تو بخش های دیگه دیده بودم که برا مریض هایی که زندانی هستند سرباز میارن کنارشون باشه) برگشتم ، یه نگاه به اطرافم کردم و دیدم شوهر سمانه نیست!(سمانه دوست و هم کلاسیم ه و شوهرش هم هم کلاسیمون ه) از پسرای گروهمون فقط مهدی بود که جلو استیشن واستاده بود. (بنده کلا پسرا رو به اسم کوچیک صدا نمیکنم الان چون نمیخوام فامیل بنویسم اسم میگم ، باز معلم اخلاق نشین برا من ، ما خودمون اند همه معلم ها ایم!)

رفتم یه کم واستادم کنارش و بعد گفتم تخت ٩ ات رو با ١١ من عوض میکنی؟ :/ گف چشه باز میخوای بندازیش به من؟ :| گفتم هیچی بابا فک کنم زندانی ه ، سرباز کنارش نشسته ... یه کم نگاه نگاه و دست دست کرد ، گفتم چیه نکنه میترسی ازش؟ :/ گف پرونده اش همینه که دستته؟ بده بگیرمش.

هیچی اقا پرونده رو دادم دستش و گفتم البته شایدم دعوا کرده، نمیدونم واللا ... 

تو همین حین بودیم که دیدم اتند پزشکی قانونی داره میاد تو بخش، به مهدی گفتم انگار نزاع بود این اومده ببینتش، خلاصه سرتون رو درد نیارم دکتر اومد و من و مهدی و ثمین و چن تا دیگه از بچه ها همه باهم رفتیم بالا سر مریض ( دکتر رو دیدیم شیر شدیم :))) ) دکتر هم خدایی طرف رو شناخت خیلی محکم باهاش برخورد کرد، کلی کتک خورده بود میگف با چوب به پاها و شکمم زدن با چاقو به دستم ، با پنجه بوکس هم به سرم . اثار کبودی همه جاش بود. دکتر یادداشت کرد و اومدیم بیرون. گفت راحت ٨ تومن دیه اش درمیاد ، شایدم بیشتر. گفتم استاد لازم نیست بدونیم نزاع سر چی بوده؟ گفت نه به ما ربطی نداره اون کار دادگاهه ما فقط باید درصد جراحت و آسیب رو مشخص کنیم. هر وقت میبینی یکی اون یکی رو به قصد کشت زده بدون قضیه ناموسی بوده دیگه! پرونده رو نوشت و رفت.

از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهون خیلی کنجکاو شدم بدونم قضیه چی بوده ( فضول هم عمه محترمتونه! واللا ! :دی)

مهدی هم پرونده رو داد بهم و گفت همینایی که دکتر گفت رو بنویس دیگه :| گفتم برو بپرس ببینیم قضیه چی بوده؟ گفت برو بابا من نمیرم! چی بپرسم؟ بگم اونا به ناموس تو کار داشتن یا تو به ناموس اونا؟ عمرا!

خلاصه یه کم باهاش بحث کردم دیدم راه نداره این برو نیست . گفتم خودم برم بپرسم ازش بهت نمیگما ! گف شهر که کوچیکه این یارو میشناستت بعدا یه جا ببینتت بهت ترومایی چیزی میزنه ها ! خودت میدونی برو. بعدشم دخترا کنجکاون من کنجکاو نیستم بمن چه اصلا چی بوده :/ گفتم لااقل برو بپرس ادیکت ه ، چی مصرف میکنه ، کجاش درد میکنه ، هماچوری (ادرار خونی) داره یا نه... گف الان که رفت بیرون بیاد میپرسم. بعدشم پر رو پر رو زل زد به چشمای من گف تخت ٩ رو کی میگیری؟ میخواستم بزنمش به خدا! اخرشم یه چند دقیقه واستاد دید مریض نیومد رفت کتابخونه، پشت بندش هم مریض اومد ، مجبور شدم خودم رفتم ازش با ترس و لرز و سوالای یه کلمه ای و بدو بدو شرح حال گرفتم :|


بعد حالا ظهر با ثمین از نماز اومدیم یهو دیدیم اونور حیاط یه صدای جیغ و داد بسیار وحشتناک میاد ( تو حیاط بیمارستان صدای جیغ خیلی غیر طبیعی نیس ولی این جیغ یه چیز دیگه بود) رفتیم نزدیکتر کاشف به عمل اومد گویا بچه سه ساله خانمه ای سی یو بوده و اینم داشت رسما عربده میکشید... هیچی رفتیم خروج بزنیم بعد که برگشتم دیدم مهدی و چن تا از پسرامون نزدیک همون صحنه واستادن. صداش کردم گفتم دیگه نبینم میگی دخترا کنجکاون ها ! الان کنجکاو نیستی؟؟ برگشته میگه این با اون فرق میکنه ! :/ 

اینم از بخت و إقبال ماست! از همگروهی پسر هم شانس نیوردیم! اخرش هم نفهمیدم دعوا سر چی بود!


+ببخشید اگه خیلی طولانی یا غیر جذاب هستند خاطراتم :/ راستش این قضایا خیلی حواشی داره که اگه بخوام همشو بنویسم خیلی طولانی تَر میشه نخوام بنویسم هم جذابیتش مثل الان کم میشه... نمیدونم اصلا کلا ننویسم ... یا اصلا کلا ننویسم :)) خلاصه رودروایسی نکنین ، دوست ندارین میزنیم تو فاز همون گه گاه نوشت های قبلی...

  • موافقین ۶ مخالفین ۰
  • يكشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۲۰ ق.ظ
  • Elanor :)

نظرات  (۲۴)

  • پرستو ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
  • اتفاقا خیلی جالب بود، آدمو میبری به فضای خاص و عجیب بیمارستانها. خیلی شغل شما سخته، چون باید روحیه تون رو حفظ کنین. من امروز برای ویزیت و آزمایش رفته بودم بیمارستان، یه خانواده کلهم با هم داشتن پشت در اتاق سی سی یو گریه می کردن. تا شب ذهنم درگیر این بود که یعنی آخرش چی میشه؟زنده میاد بیرون از سی سی یو یا خونواده اش داغدار میشن. کلا هم روحیه مو بابت بیماری خودم از دست دادم:(
    پاسخ:
    خوشحالم که خوشتون اومده :) 
    اخه بعضی دوستان گویا علاقه ای ندارن :)

    دیگه هر شغلی سختی های خودش رو داره باید عادت کرد...

    +در مورد کامنت خصوصی ، بطور کلی تا نشناسم کسی رو ریکوئست قبول نمیکنم ولی خب بلاگر ها هرچند نمیشناسم دیگه بچه ها رو خیلی ، باز هم حسابشون جداست . شما ایدی بده من فالو میکنم :)
    من ک ازین خاطره ها خوشم میاد..
    پاسخ:
    چقد خوب :)
    سلام عزیزم . برای منی که خیلی از ساعات روزم در بیمارستان میگذره حتی جالبه . بنویس عزیزم . بنویس 
    پاسخ:
    سلام اوا جان :)
    خب شما همیشه به من لطف داری بانو ^_^
    الان منم کنجکاو شدم بدونم :| کی پاسخگوئه؟
    پاسخ:
    مهدی پاسخگو نیس :|
    من این خاطراتت رو دوست دارم الانور بانو ، اگه بنویسی خوشحالمون کردی:)
    پاسخ:
    مرسی عزیزم. سعی میکنم از این به بعد جذابتر بنویسم :)
  • داداش مهدی
  • بابا خیلی خوبه این پُستا جا نزنید انقدر زود! ما این فضاها و افراد و موقعیتایی که شما روایت می‌کنید نسبتا بیگانه‌ایم برای همین هر سوژه‌ و موقعیتی می‌تونه جالب باشه برامون.

    من تا حالا نشده برم بیمارستان و یه آدمی که هیکلش خونی از دعواس نبینم!
    ولی 8 تومن می ارزه‌ها! اگه منجر به فوت و قطع نخاع نشه :)) 
    پاسخ:
    ممنون که روحیه میدین بهم :))

    نه بابا بنظر من نمی ارزه. سلامتی رو تو دنیا با هیچی نمیشه عوض کرد...
    ممنون
    پاسخ:
    از چی؟
    سلام نفیسه جان خوبی؟؟؟اتفاقا من خاطرات و اتفاقات بیمارستان رو دوس دارم عزیزم هرکسی هم که خوشش نمیاد میتونه نخونه مجبور که نیس والا :)

    راسش یه سوال دارم صلاح میدونی بخش هایی رو سانسور کن من چند وقته سینه راستم درد میکنه و ورم کرده و بزرگ شده امروز رفتم دکتر زنان و جراح عمومی مرکز معاینه پستان پیش یه خانم دکتر رفتم البته سه سال پیش هم رفتم پیششون گفتن فیبروسیستیکه و مشکلی نداری ولی انروز معاینه کردن گفتن اره بزرگ شده و گفت تب ولرزم داشتی؟گفتم اره چند شب پیش گفتم توش سوزن سوزن میشه خیلی درد میکنه گفتن تغییرات هورمونی هست و خانومایی که ازدواج نمیکنن بیشتر این مشکل براشون پیش میاد دارو برام نوشتن گرفتم گفت دوباره یکماه دیگه بیا .این تغییرات هورمونی اصن چیه عزیزم من اینم بگم چندتا موی زائد کنار صورتم نزدیک چونم دراوردم دوران ماهانه ام منظمه هرماه سرموعد میشم ممکنه راهنمایی کنید
    پاسخ:
    سلام خانم :)

    احتمال منظور شما فیبروکیستیک ه.
    ببین عزیزم فیبروکیستیک یه ضایعات کاملا خوش خیم هستند که حتی نیاز به درمان ندارند و ما هیچ نگرانی بابتشون نداریم. 
    اینها قبل از قاعدگی بزرگ میشن و بعدش کوچیک میشن. هر ماه این سیر تکرار میشه و اغلب درد هم میکنن.
    تغییرات هورمونی که میگی هم منظورش افزایش استروژن بوده احتمالا. استروژن یک هورمون زنانه است که باعث بزرگ شدن پستان میشه. اینکه میگی موی زائد هم داری نشون میده اندروژن ها هم افزایش پیدا کردن. اندروژن ها هورمون های مردانه هستند که در خانمها کم اند.
    از پستانت ترشح نداری؟ چون دکترت بهت کابرلین داده نشون میده شک به بالا بودن پرولاکتین داشته. پرولاکتین هورمون تولید کننده شیر هست. اگه واقعا اینطور باشه کابرلین خیلی کمک کننده است و تنظیم میکنه.
    منولیستیکا یک مکمل ه و مفیده برای تنظیمات هورمونی و خوبه که داده. عصاره دانه گل گاوزبان ه و روغن ماهی و امگا سه و اینجور چیزا.
    فارینات انتی بیوتیک ه. نمیدونم چرا داده واقعا . شاید شک به عفونت رحم کرده...

    در هر حال تحت نظر متخصص زنان و جراح باش حتما ولی نگران نباش. چیز مهمی نیست. انشاا... علائمت برطرف میشه زود.
    اینم بگم قولنج دارم تو سینمم انگاری قولنج هس چند روز پیش صبح از خواب بیدار شدم نمیتونستم تکون بخورم انگار تو سینم چندتا رگ رو هم و انگاری استخون توش گذاشتن توش صدا داد قولنجم شکست سینم بزرگ شده ناراحتم دکتر گفت با خوردن دارو کوچیک میشه امیدوارم ،داروهام برات مینویسم راهنماییم کن دلیلش چیه چیکار کنم نگرانم یه دارو فارینات که هر 12ساعته قرص شبیه کپسول سفید رنگ،سه بسته کابرلین هفته ای دوعدد یه قرص کوچولو صورتی رنگ شبیه اسپرین بچه یکی هم منولیستیکا که خارجیه اون یکی صبح یکی شب ممنونم ازت .بهم بگو اینا برا چیه اصن این تغییرات هورمونی چیه که باعث درد و بزرگ شدنش شده :(
    اون دارو منولیستیکا قهوه ای رنگه کپسوله قهوهی هس شبیه شکلات اون خارجیه فقط برام توضیح بده این تغییرات هورمونی چیه در اثر چی هس اصن 
  • پرتقالِ دیوانه
  • آقا برا من خیلی هم جذابه بنویس :))))
    فقط اون قسمت توهین به عمه ها رو دوس نداشتم -_- (پرتقالی حامی حقوق عمه ها)
    پاسخ:
    خداروشکر :))

    عمه ای؟؟؟ اخییییییی دلم سوخت :)))
  • بانوچـ ـه
  • نه بنویس بنویس من دوست دارم :دی

    پاسخ:
    تو که عزیزمی :**)
  • یا فاطمة الزهراء
  • نههه خیلی باحال بود اتفاقا ‌:)) 
    فقط کاش دلیل دعواها رو میدونستی :)) 
    پاسخ:
    اره برا خودم هم خیلی جذااااب بود :)))
    ما هم هر چی ادیکت و بیماری خاص و زندونی بود مینداختیم گردن پسرا :))
    بیچاره پسرهای گروه ما مظلوم بودن قبول میکردن! :))
    تازه بعدش هم سفارش میکردیم حتما دو تا دستکش بپوشین! :)) به خصوص توی اورژانس! وای الانور، این صورتها خونی مالی...چاقو خورده...صداها دورگه...یعنی آماده به دعوا بودن قشنگ! :)) اصن یه وضی...
    + موفق باشی خانوووم!
    پاسخ:
    تو بخش ارتوپد شوهر سمانه همه مریضای داغون رو میگرفت . اون خیلی بچه خوبیه. خداییش خیلی ابیوز میشد بهش :)))
    ولی بقیه اشون از زیر کار دررو اند. تازه بعدش هم طلبکارن که چرا خودت رفتی میومدم خودم میرفتم :/

    مرسی عزیزم. یو تو :))
    هیچ کس از مهدی انتظاری نداره :))
    پاسخ:
    از من انتظار دارین ینی؟؟
    سلام عزیزم خیلی خیلی ممنونم ازت چقدرررر خوب و کامل و با جزییات برام توضیح دادی چند باری خوندم حرفاتو دکتر خودم که رفتم اینارو برام نگفت فقط گفت تغییرات هورمونیه و حتما یکماه دیگه بیا همین ،ولی تو خیلی خوب توضیح دادی برام نه ترشحی ندارم کنار پستان راستم یه دونه موی زائد دراومده و کنار صورتم چندتا که با قیچی کنار صورتم میگیرم .دست گلت درد نکنه ادم خوشش میاد اینجوری با جزییات میگی دیگه میدونم داستان چیه ،قبل اینگه اینجا سوالم بپرسم تو نت هم سرچ کرده بودم یه چیزایی درباره همین استروژن که گفتی نوشته بود ولی نفهمیده بودم ،خب به نظرت مواد غذایی چه چیزایی بخورم یا چیا نخورم ؟تغذیه هم تاثیری داره ؟؟؟بازم ممنون از لطفت خانم دکتر خوبی میشیاااا بیمارت رو کامل درجریان قرار میدی براش توضیح میدی :)

    پاسخ:
    خواهش میکنم عزیزم :)
    من راجع به تغذیه اطلاع دقیقی ندارم که بخوام حرف بزنم. خودت یه سرچی بکن شاید چیز به درد بخوری گیر اوردی :)
  • پلڪــــ شیشـہ اے
  • من هم خوشم میاد از این سبک نوشتن هات.
    فراز و نشیب های شغل تون جدا صبر خاص خودش رو می طلبه. ان شاءالله که خداوند یاری تون کنه توی این راه.

    اون سری که اومده بودم الانور آباد رفتم پیش یه خانم دکتر. خیلی دستش شفا بود. امّا خداییش مدت مدیدیه سناریویی دارم با طبابت دکترا. اون قدر که یک سال و خرده ایه پول و برگه دفترچه بیمه به پای نسخه های دوزاری ریختم و دریغ از فایده. حالا باز خوبه یه پزشک گیاه درمان یافتم. باز خیالم راحت تره. ولی خداییش خیلی حرصم در میاد وقتی میرم دکتر و حاصلی نداره ...
    پاسخ:
    عزیزم ^_^

    انشاا... زود خوب بشی خانم مهربون و دوست داشتنی :**)

    بعضی بیماری ها یه طوریه که واقعا سخته تشخیص دادنش :(
    سلام عزیزم یه سوال داشتم ببخش توروخدا میگم تو دوران قاعدگی اگه حموم بریم یا شستشو برا رحم و بدنمون ضرر داره ؟؟؟؟یا نه اشکالی نداره ؟؟؟بعد عفونت رحم چه علایمی دازه و چیکار کنیم که دچارش نشیم ؟؟من میخوام یه ازمایش انجام بدم ببینم عفونت رحم دارم یانه ازمایشش چجوریه ؟به همون خانم دکتر بگم برام بنویسه؟
    پاسخ:
    در مورد حمام رفتن طب مدرن میگه إشکالی نداره اما طب سنتی قبول نمیکنه. راستش من خودم از روز سوم چهارم دیگه میرم چون واقعا کلافه میشم حالا دیگه نمیدونم حق با کدومشونه.

    عفونت رحم علامتش ترشحات رنگی و بودار هست. ترشح بی رنگ و بدون بو اشکال نداره.
    اره برو انجام میده متخصص زنان. نمونه برمیداره میفرسته ازمایشگاه.
    سلام نفیسه جان خوبی؟اگه بدونی چی شد امشب سر ساعت 10باید قرصام میخوردم 10،10دقیقه خوردم ساعتو ندیده بودم بعد قرصام فورا خوردم بعد دیدم خیلی ببخشید انگاری پریود شده باشم لگنم درد میکنه و زیر شکمم تو شرتم خون دیدم و تو ادرارم همراه با خون بود خیلی ترسیدم الانم لگنم درد میکنه دراز کشیدم خونریزی دارم نمیدونم چرا بخاطر داروهاست؟؟؟؟برم دکتر یانه ؟؟دکتر گفت یکماه دیگه بیا ،پریودی هم باید 10ام هر ماه بشم ولی امشب 29ام هس .میترسم چیکار کنم 
    پاسخ:
    در مورد تایم قرص اون ده دقیقه دیگه إشکالی نداره و اون باعث عارضه نمیشه واقعا ولی در مورد دوم من نمتونم نظر بدم برو دکتر .
    سلام میگم به نظرت بهتر نیس برم پیش یه دکتر متخصص غدد؟؟؟یا همین دکتر متخصص جراح عمومی و زنان رو برم؟؟؟اخه هورمون به دکتر غدد ربط نداره مگه؟؟بگم برام ازمایش بنویسه؟؟؟ نگرانم 
    پاسخ:
    اونجا هم میتونی بری ولی بنظر من یه دکتر متخصص زنان مورد اعتماد پیدا کن و انقد دکتر عوض نکن. بهش اعتماد داشته باش. اعتماد به پزشک یکی از راه های مؤثر درمانه. دکتر عوض کردن نتیجه خوبی نداره.
    فدات ممنون از راهنماییت نه همون دکتره رو ادامه میدم دکتر عوض کردن و داروهای مختلف خوردن فایده نداره و تاثیری نداره ممکنه بدتر شه امروز رفتم ازمایش هورمون و تیرویید اینا اگجام بدم گفتن باید تو روز سوم قاعدگی باشی واس این ازمایش چون داروی هورمونی مصرف میکنی فعلا هورمونات مختل شده ازمایش فایده نداره بعد از تموم شدن قرص گفتن ازمایش بده والا من ک از این چیزا سردرنمیارم فعلا داروهام میخورم تا 26ام برم دکتر خودم بگم ازمایش هورمون و اینا برام بنویسه .ازتو هم ممنونم گلم بابت اطلاعاتی که بهم دادی :)
    پاسخ:
    خوب کاری میکنی عزیزم :)
    انشاا... روز به روز بهتر باشی :)
  • پلڪــــ شیشـہ اے
  • ممنون از بابت محبتی که بهم داری و دعای خیرت. 
    :) ان شاءالله به دعای شما. 

    بدیش اینه که تشخیص دادن و هنوز صبر می طلبه پروسه درمان. 

    پاسخ:
    عزیزم... ان شاا... درمانت هم سریعا تموم میشه و صحیح و سلامت میشی :*)
  • پلڪــــ شیشـہ اے
  • :)

    البته شکر خدا که باز چیز لاعلاجی نیست. 
    ناشکری نکنم. :)))
    پاسخ:
    :))
    والا منم فضول کردی : دی
    پاسخ:
    کنجکاویه بابا فضولی چیه؟ :))
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">