چگونه میتوان مرد؟ و یا پس کی قراره به لقاا... بپیوندیم؟
خب حقیقت اینه که من در هفته ی اخر تحصیلم در ترم ٩ رشته پزشکی عمومی و در مقطع زمانی اکنون شدیدا احساس استیصال میکنم. این یه غر زدن صرف یا یک حس هورمونی یا هرچی که میخواین اسمشو بذارید نیست! این یک اعتراف محضه. حالا گیرم این اعتراف زیر شکنجه ی جان فرسای پک امتحانات جراحی باشه!
واقعا حس میکنم دارم کم میارم. اخه من نمیدونم غیر از این خراب شده دقیقا تو کدوم خراب شده ی دیگه ای در طی ده روز دانشجو رو مجبور میکنن امتحانات اورولوژی ، جراحی اعصاب ، ارتوپدی ، بیهوشی، شفاهی و تئوری و آسکی جراحی عمومی رو بده؟؟؟؟ نه شما بگین دقیقا تو کدوم خراب شده ای؟؟
بابا مسلمون تو خودت اصلا میفهمی این امتحانات هرکدوم به تنهایی ینی چی که این کارو میکنی!؟ اونم چی! با مایی که تا خود روز امتحان باید بریم بیمارستان و دریغ از یک روز آف بودن ! :/
به سلامتی و دل خوش امتحان اورو رو که فاتحه مع الاخلاصش رو خوندم ! تو زندگیم از معدود امتحانایی بود که انقد گند زده بودم . یعنی فک کنم در رتبه اول امتحان کورس ریه فیزیوپات بود بعد این! الانم عین انسان های بدوی موهام رو پریشون کردم و چهارزانو نشستم رو تخت و هر ده دقیقه یک نگاه به جزوه بیهوشی و مسیر های نورونی خارج از فهمی که تو صفحه اولش برا مکانیسم درد نوشته میندازم بعد باز ده دقیقه ی بعد رو به راه های انصراف دادن و یا خلاصی از این زندگی و یا سیر و سلوک الی الله و یا متواری شدن از خانه و از همین قماش أفکار می اندیشم! همچین وضعیت اسفناکی است در حال حاضر خلاصه!
- چهارشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۴۴ ب.ظ