خیال ِ من به شخصه که به کلی آسوده گشت ، به واقع!!!
این ترم در کنار درس های کورسی که تا آخر شهریور ادامه خواهند داشت ، یک درس دو واحدی داریم با نام اخلاق پزشکی.
استاد ثابتش یک آقای ِ حدودا 50 ساله است که پزشک نیست. آخرش هم نفهمیدیم چیست اما میدانیم که پزشک نیست. از اول تا آخر کلاس این آقای استاد از افتخارات و انتصابات و اکتسابات و امتیازات و ... جملگی جمع های مونث عربی اش برای ما خاطره تعریف میکند. از اینکه یک زمانی رئیس بیمارستان فلان بوده ، یک زمانی معاون درمانی فلان بوده ، یک زمانی رئیس دانشکده ی فلان بوده ، یک زمانی در جبهه های جنگ مدیر بحران ِ بیمارستان صحرایی بوده ، یک زمانی مدیر کاروان عمره و عتبات بوده و... ما هم جملگی مینشینیم سر کلاس و به خاطرات نچندان با نمک و چندان بی ربط ِ حضرتش گوش میدهیم و سرهای مبارک را میتکانیم و لب های مبارک را همچون غنچه به خنده میگشاییم و کلاس را به اتمام میرسانیم و هیچ هم اخلاق پزشکی نمی آموزیم البته!
گاهی هم برایمان شعر میخواند البته ، از خود ِ شخص ِ جنابش! ما هم کانهو مسعود شصتچی به به به به سر میدهیم و همان موارد فوق الذکر را به وادی ممکن در می آوریم!
حالا امروز در راستای افتخارات کم نظیر ِ حضرتش ، بر ما محرز گشت که ایشان در یکی از سفرهای معنویشان به مکه ، گویا احرامی هم برای لسان الغیب حافظ شیرازی بسته اند و چون ایشان به شخصه از شیراز خارج نشده است ، استاد ِ محترم ِ ما برای شاعر ِ قرن های دور ، حجی به جا آورده اند!
مخلص کلام اینکه دوستان ! دیگر از امشب سر آسوده بر بالین بنهید و مطمئن باشید که به ید ِ قدرت ِ استاد ِ فرهیخته ی ما ،دیگر روح حافظ جان در عذاب نخواهد بود و خداوند منان از گناهان ِ ایشان گذر کرده و نفسی آسوده به شش های مبارک ِ شعر پرورش خواهد رسید ، به فضل و کرم ِ باری تعالی ان شاا...!!! :|
- يكشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۴۵ ب.ظ