ضربان ِ لبخندهایت

از هرچه در خیال ِ من آمد نکوتری

ضربان ِ لبخندهایت

از هرچه در خیال ِ من آمد نکوتری

سرگشاده ای که به تو نخواهد رسید...

شنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۴۳ ق.ظ

در عین تمام ِ شباهت ها و تفاهم هایمان با همدیگر گاهی حس میکنم دنیای من از دنیای ِ تو کیلومترها فاصله دارد... نه من تو را درک میکنم و نه تو مرا...

از شباهت های طاهریمان که بگذریم. از اینکه خواهرت میگوید اگر کسی ما سه نفر را ببیند بیش از اینکه فکر کند من و محسن خواهر و برادریم ، یقین میکند که تو و محسن هم خون اید! از سلیقه های مشابهان ، از تله پاتی های همیشگی ، از حرف های نگفته ای که با "یه چیزی بگم؟!" تا آخرش حدس زده میشود، از همه ی اینها که بگذریم ، گاهی حس میکنم واقعا خودم را قطعه قطعه هم که بکنم نمیتوانم حسم را به تو بگویم...

من رنج میکشم؟ ... مسلم است!

اینکه میبینی پشت تلفن وقتی صحبت از 4 سال دوری و تنهایی و بلاتکلیفی و برزخ میکنی ، من اول سکوت میشوم و بعد صدای فین فین کردن ِ بعد از گره ام را میشنوی ، به خاطر همین است! اینکه بعدش مجبوری 10 بار بگویی " آخه من که چیزی نگفتم ! فقط یه پیشنهاد بود! اصلا غلط کردم . تو فقط گریه نکن..." به خاطر همین است! برای همین است که من نمیتوانم به تو بفهمانم که 4 سال ِ دیگر نفیسه ای دیگر نخواهد بود که تو بخواهی خوشبختش کنی... خواهش میکنم بفهم!... هرچند باز هم فکر میکنی یک حرفی میزنم که زده باشم... اما من که یقین دارم تا آن موقع خواهم مُرد...

هیچ وقت فکر نمیکردم که انقدر عاجز باشم از توضیح پاره ای مسائل...

هیچ وقت فکر نمیکردم که بشود کسی را دوست داشت اما نتوانست حسش را فهمید... به اندازه ای که یقین دارم در این لحظه شب در شهرم از نیمه گذشته ، به اندازه ای که به وجود خودم در این لحظه یقین دارم ، ایمان دارم که دوستم داری اما مرا نمیفهمی!

جان ِ همین نیمه جانی که نشسته و دارد اینها را با خون دل تایپ میکند دلگیر نشو وقتی میگویی " نمیدونی چقد دوسِت دارم" و میشنوی که " دوستم داری ولی فقط همین! کاری برا اثباتش انجام نمیدی!" تو را به جان ِ نیم بند ِ من دلگیر نشو جانا !

مسئله ی پیچیده ای نیست. اینکه من از اولش هم خانه ی فلان متری در فلان جای تهران نخواسته ام اصلا مسئله ی پیچیده ای نیست! حالا اینکه تو دلت نمیکشد مرا به جایی غیر از این ببری مقصرش من نیستم. تاوانش را دل ِ من نباید پس دهد. تاوانش دوری از تو و نداشتنت و هرروز دلشوره و هرروز حرف و هرروز بلاتکلیفی و سوال و جواب و چه و چه نباید باشد...

...

یک چیز دیگری هم هست که شما مردها همه تان درگیرش هستید. در کنار اینکه فکر میکنید خودتان عقل کل اید و خودتان بهترین مدیر دنیا هستید و خودتان فلان و خودتان بیسار ، در کنار ِ همه ی اینها فکر میکنید که ما زنها فقط احساس ایم و بس! بدون ِ فکر ! بدون ِ هیچ گونه جدی بودن... همین است که وقتی من بعد از 3 ماه تکرار و تکرار و تکرار ، میگویم : " خب من چند بار باید بگم؟! خبر ِ مرگم من عروسی نمیخواااام! بفهم تو رو خدا !" ... تو میخندی و میگویی " حالا یه نفس عمیق بکش عزیزم! هنوز به تایم ِ اوتت هم که نرسیدی اینجوری اعصابت به هم ریخته است!"...

...

حرف زدن با تو بی فایده است. دنیایمان کیلومترها فاصله دارد. تو خیلی کارها کرده ای در این چند ماه برای ِ من و من با خیلی چیزها کنار آمده ام برای ِ تو . اما از یک جایی به بعد دیگر در توان ِ من نیست. نه اینکه نخواهم ها ... نمیتوانم... حس میکنم با تمام ِ قول دادن هایت ، خیلی چیزها در توان ِ تو هم نباشد... تنها امیدوارم ناتوانی هایمان به قیمت ِ گزافی تمام نشود...

گاهی همین مرد بودن ِ تو و زن بودن ِ من دست و پایمان را میبندد... نه تو میتوانی روی غرورت پا بگذاری نه من روی ِ دلم...

  • موافقین ۶ مخالفین ۰
  • شنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۴۳ ق.ظ
  • Elanor :)

نظرات  (۱۸)

الانور اینقد اینطوری بزرگش نکن که ناراحتت کنه... میگذره همه‌ی اینا... نگران نباش
پاسخ:
بلوش جان کار من از ناراحتی گذشته. من یه مدتی مدیدی ه دارم با این مسئله ی غمناک و با این زندگی رو هوا نفس میکشم!

البته هرکسی تو این دوران یک سری مشکلات داره طبیعیه. ولی خب به هرحال این دلیل نمیشه که من بابتش ناراحت نباشم.

ان شاا... خوب بگذره :)
  • هولدن کالفیلد
  • نمیگم چی میخواستم بگم!
    پاسخ:
    میگفتی بهتر نبود؟
  • مستر نیمــا .
  • با لهجه قرایتی 
    پست خیلی سنگین بود
    یه صلوات بفرستین:دی
    پاسخ:
    :)
    گاهی فکر میکنم هیچکس نمی تونه یه دختر و احساسات و تفکراتش رو درک کنه!
    حتی اگه نزدیک کس آدم باشه...و این خیلی بده
    پاسخ:
    اوهوم :((

    همه از دید خودشون به مشکلات تو نگاه میکنن
  • آبجی خانوم
  • هر چند از دریچه نگاه دختری که هنوز زن بودن رو تجربه نکرده متن تون رو خوندم ولی کاملا درکتون کردم
    فقط میشه گفت : مرد است دیگر
    پاسخ:
    در رابطه با خط اول یه چیزی میخواستم بگم که خب نمیگم! :دی

    در رابطه با دوم هم بله ! مرد است دیگر! :| گاهی دلش میخواهد هیچ مدله آدم را نفهمد! :|
    انشالله که خوب بگذره الانور جان :*
    پاسخ:
    مرسی هسدم :)
    هومممم... بنظرم زیتونیش خیلی خوشرنگه د:
    پاسخ:
    عمه ی زیتونیش هم خوشرنگه ضمنا!!! :))
    سلام  بانوجان
    علت این موضوع مرد بودنش نیست, یا چمیدونم ناتوانیش در درک حس شما, دلیلش دوریه.. این مشکل بیشتر زوج های دور از همه. شما هنوز وقت نداشتید تا همدیگه رو بشناسید. شناخت منظورم شناخت عمیق یک زن و شوهره( که بخشیش فقط بعد از یه مدت زیر یه سقف بودن به وجود میاد و بخشیش توی دوران عقد)
    وقتی همدیگه رو نمی شناسید,تونایی درک همدیگه رو هم ندارید و تلفن و اس ام ااس هم نمی تونه کاری بکنه. چون اون از پشت تلفن  نمی تونه ببینه وقتی چه حرفی می زنه چونه شما شروع به لرزیدن می کنه و از چه زمانی چشاتون پر اشک میشه . اون فقط می فهمه ضربه ی نهایی کدوم که دستاتو بگیره جلو صورتت و های های گریه کنی.  مشکل ازون بنده خدا نیست. مشکل از ارتباط خیلی محدوده. وقتی برید زیر یه سقف متوجه میشی که تو هم خیلی نمی شناختیش و اگر اون هم احساسات یک زن رو داشت از تو همینطور دلگیر میشد. ولی باید هزار بار خدا رو شکر کنیم که احساسات اونا به ظرافت یک زن نیست.
    خودت رو ناراحت نکن بانوجان,ازین دوران لذت ببر که با همه ی سختیاش شیرینه و کوتاهه
    پاسخ:
    سلام خانم :)

    البته من قبول دارم ما وقتی حضوری حرف میزنیم مشکلاتمون خیلی کمتره ولی خب اونقدرا هم از هم دور نبودیم که بخوام بگم اصلا نمیشناسمش!!!!
    خیلی از اخلاق هاش رو تا حدودی شناختم. مسلما یه چیزهایی هم هست که به قول شما باید زیر یک سقف شناخته بشه البته...

    مرسی از همدلیتون :) خصوصی هم خوب بود مرسی :)
    بلگفا دید من دیگه تشریفمو نمیارم کنفیکون شد
    والا ع
    به شماها که امید نداشت
    "بی شوخی خیلیییییییی دلم برات تنگ شده بود"
    هابعله فکر کردی همه به بی معرفتی توهن
    پاسخ:
    از یک آواره چه انتظاری داری خب؟
    بعدم چطوری باید پیدات میکردم...؟
    واما این پست بسی طولانی که نوشته بودید
    در پیرامونش که نمی شه حرف زد
    درونشم به خوای حرف بزنی نه در حد منه نه به من ربط داره این زندگی شیرین شماهاست
    نظرهم نمی تونم بدم
    ولی حالاچرا بااینکه نمی تونم چیزی بگم دارم نظر می زارم
    راستشو به خوای وقتی به آخرش رسید یه جورایی برای اولین بار تونستم از تو یه نوشته عشق رو احساس کنم ولی نفیسه جون یه حس بین زمین و هوایی داشت نمی فهمیدم رو زمینم تو آسمونم یعنی یه جورایی یه جاهایی عشق موج می زد یه جاهایی در کنار عشق واقعیت های زندگی
    اولین نوشته ای بود که حرفش فقط علاقه نبود یه واقعیت رو نشون داد نشون داد دخترها چین پسرا چین
    سخت بودن عاشقی رو درک کردمحالا دیگه مصمم تر شدم هیچ وقت ازدواج  نکنم
    پاسخ:
    :) لبخند شدم ...

    ولی ازدواج دنیایی داره که هیچ مجردی نمیتونه تجربه اش کنه... یه دنیای شیرین و گرم :)
  • ❀◕ ‿ ◕❀ zizigolu
  • فاصله خیلی بده!

    پاسخ:
    اوهوم....
    و عشق صدای فاصله هاست... 
    فاصله م دنیای خودشو داره،  همون طور ک تو نزدیک بودن هزار و یک حسن هست و بعضی ایرادا،  تو دوریم هزار و یک حادثه قشنگ هست و البته یک سری مشکلات
    خیلی سخت نگیر... 
    لذت ببر از انتظار و سر اومدن انتظار و اغوش یار... 
    پاسخ:
    :)

    مرسی
  • بنده ی خدا
  • :)
    الان که خودم این روزها را پشت سر گذاشتم خوندنش واسم جالب بود
    صبر کن عزیزم فقط صبر
    چند سال دیگه واست عجیبه چه جوری این روزا را پشت سر گذاشتی;)
    پاسخ:
    ای داد ِ بیداد ...
  • الـ ه ـام .ع
  • آخ... آخ که به زور میخوان ایده آلاشونو برآورده کنن برای مایی که به حداقلی راضی ایم چون فقط «اون»ه که حداکثر و ایده آلمونه...
    پاسخ:
    دقیقااااااااااا :)
  • آقای ایکس
  • عشق،‏ زهر است و نوشیدن آن اشتباه محض است وقتی که طرف مقابلت عشقت را درک نمی کند
    پاسخ:
    :) ولی طرف مقابل من درک میکنه :)
  • بانوی بهار
  • امان از زن بودن و دل داشتن :(
    دلی که باید هوای همه را داشته باشد دلی که نمیخواهد دیگر دلی را وحتی غرور مردی را بشکند
    پاسخ:
    اوهوم...
    :(
  • صحبتِ جانانه
  • شیرین می شه اگر این روی غرورش پا بذاره و اون روی دلش
    ایثار..
    پاسخ:
    :)
    ایــــــــــــــــــــــــــن نیز بگذرد عزیزم
    پاسخ:
    اون که 100%
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">