آقا من میخوام به درسم ادامه بدم به خدا ! :/
پیرو ِ 4 تا پست قبل تر :
امروز رفته بودم خونه مادرشوهرم. بعد مادرشوهرم یهو طی یک اقدام بسیار ذوق مندانه گفت نفیسه بیا یه چیزی بهت نشون بدم :|
قبلا دو تا پارچه پیرهنی مردونه خریده بودن برا برادر ِ محسن و من اون پارچه ها رو دیده بودم. حالا امروز دو تا پیرهن از اضافه همون پارچه ها در ابعاد بچه یک ساله باز کرد جلوم !!! :| (وجدانا هم پیرهن ها خیلی بانمک بودن !)
بعد برگشته میگه : این برا علیرضاست (اسم مستعار بچه جاریم :| ) اینم برا دنیا !!!!! :| :|
گفتم : داداش دنیا حالا شاید اینو تنش کنه ولی دنیا بعید میدونم !!! :دی :|
واللا !
حالا ببین دیگه ! همینجوری که دستی دستی و الکی الکی منو مامانم شوهر داد ، فک کنم با هر دوز و کلکی هست اینا میخوان دنیا رو هم به دنیا بیارن !! گیری کردیما ! :|
+امتحانمون امروز برگزار شد! سعید سر امتحان کنار من ِ بخت برگشته نشسته بود و همش سوال تشریحی رو تکرار میکردم که جوابش رو با فاصله ی 3 تا صندلی و وجود 5 عدد ممتنح (امتحان دهنده منظورمه ! الان نسرین میاد میگه ممتنح ینی امتحان گیرنده !! :| ) و یک مراقب ، بهش جوابو برسونم !! از امتحان دراومدم رفتم پیش مسئول آموزشمون میگم من آخر این یارو رو میکشم ! میگه خدا خیرت بده! منو هم خلاص میکنی! :| :دی
- پنجشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۴۸ ب.ظ