تقصیر توئه... پاییز اگه پر کرده تقویم منو...*
من در تمام روزها و ماه های گذشته تلاش کرده ام برای عادت کردن... برای طاقت اوردن... من در تمام این 20 ماه گذشته هر روز و هر ساعت تلاش کرده ام... غریبه که نیستید شما ها... از یک جایی به بعد به خودم گفتم دست از گریه کردن بکش و به جایش بجنگ... بجنگ برای عادت کردن به نبودنش... عادت کردن به ندیدنش...
من بعد از بیست ماه حالا یاد گرفته ام که چطور باز هم اکثر روزهای زندگی ام را تنها بروم و بیایم. تنها خرید کنم ، تنها چایی بنوشم ، تنها کافه بروم ، تنها فیلم ببینم ، تنها مهمانی بروم ، تنها بخوابم و تنها بیدار شوم...
تلاش های من ثمره داده است. و من توانسته ام میوه های تنهایی درخت نبودنت را بچینم. میوه های رسیده ای که تنها به ثمر نشاندمشان.
حالا دیگر بی تو آهنگ گوش کردن آزارم نمیدهد. حالا یاد گرفته ام که شب های بی تو را چطور باید سر کرد و روزها را چطور باید پر نمود...
من با تمام زندگی ام کنار آمده ام ... الا یک چیز... یک حقیقت تلخ... مطمئنم اگر سالها این روند دوری ادامه پیدا کند بازم هم من آدمی نیستم که به لحظه ی خداحافظی پیروز شوم... باز هم دیو ِ هزار سر ِ رفتنت برنده ی این فینال ِ تنهایی است... تو میروی و من میمانم و آن دیو که ساعت ها بالای سرم می ایستد و میخندد و گلویم را فشار میدهد...
من دختری هستم که همیشه در این بازی به رفتنت میبازم... رفتنت زورش خیلی زیاد است...
رفتی که بمونم با چشمای ترم
انقدر که ابرا رو از رو ببرم
....
تقصیر توئه... امشب اگه دلتنگی مهمون منه
...
صدای پویا بیاتی*
- جمعه, ۵ شهریور ۱۳۹۵، ۰۸:۳۲ ب.ظ