این پاییز دوست داشتنی
یه جورایی خدا هم جدیدا داره از أصل غافلگیری استفاده میکنه. یهو چنان درجه هوا افتاد پایین حالا انگار چه خبر شده!! یعنی مثلا دیروز صبح میرفتی بیرون یارو رو با تیشرت رو موتور میدیدی امروز همون ادمو با کاپشن !! :))
بعد من خیلی حس خوبی دارم الان. یعنی الان که رو تخت ارتاقم دراز کشیدم نسبت به دیروز در همین پوزیشن احساس رضایت مندی از زندگیم چند لول رفته بالا. یه جورایی انگار تمام خاطرات خوش زندگیم تو این هوا بوده. انگار سه چهارم زندگیم رو تو پاییز زیسته باشم حتی!!
تصورم از فصل های دیگه خیلی کمتر از پاییزه :)
+ جا داره یه نکته رو ذکر کنم. من اون اوایل مدل پست هام با الان تفاوت داشت. اون موقع ها پستهایی داشتم که توش تز داده باشم و حرف جدی زده باشم و حتی نصیحت کرده باشم( البته پر واضحه که نه در حد بعضی از فرهیختگان وبلاگستان بلکه چندین درجه پایینتر!!) ولی از وقتی اومدم بیان و فراخور حال روحی و خواننده ها و زندگی شخصی و کلی مسئله ی دیگه همونطور که خودتون هم بهتر از من میدونید صرفا روزانه نویسی و یه درجه پایینتر احساس زمان نویسی اونم به صورت گه گاه دارم. ( غیر از ارتباط با دوستای عزیزم و حالا نوشتن حسم انتظار فیدبک دیگه ای هم از وبلاگم نداشته و ندارم)
تو زندگیم هم بابت إحساسم به شوهرم که هیچ به بابام هم جواب پس ندادم چه برسه به بقیه! راستش اون أوایل قضاوت سایرین برام خیلی مهم بود. ولی مدتیه که یاد گرفتم سرمو بندازم پایین و کاری که فکر میکنم درسته رو انجام بدم و قضاوت کارهام و اطرافیانم رو بذارم به عهده ی قاضی اصلی. توصیه ی کاملا دوستانه ام به بقیه هم اینه که از رو چهار خط احساس من سعی نکنن من و زندگیم و حتی زندگی کاراکتر های پستام رو قضاوت کنن. کما اینکه هرکسی مختاره هرچی دوست داره بنویسه هم من و هم سایرین. :) بیایم یاد بگیریم با ادما و احساساتشون مهربون باشیم:)
- شنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۵، ۰۲:۱۵ ب.ظ