خود کرده را تدبیر؟؟ نیست جانم! نیست!
من از اول بخش اطفال ( که یه چیزی حدودا دو ماه و ده روز پیش بود) یک ایده تو کله ی مبارکم چرخ میزد! اونم ایده ی افطاری دادن به اساتید بود. :|
راستش رو بخواهید ما اکثرا روزای اخر هر بخشی میرفتیم یک کیک سفارش میدادیم و یک خوشحالی کوچک میکردیم که هم به مثابه ی تشکر از اساتید اون بخش باشه و هم و باطنا معنی خرسندی از رهایی از بخش مورد نظر بود! حالا این بار من گفتم أواخر این بخش یک حرکت جدید بزنیم. ایده ام رو با ثمین مطرح کردم و خب موافقت کرد و به بقیه هم اعلام کردیم و با موافقت نسبی مواجه شد. از طرف اینترن های محترم هم یک اکی سرسری گرفتیم و قرار بر این شد که ١٤ نفر استاژر به همراه ٤ نفر اینترن حدود ١٣ تا استاد و سه عدد رزیدنت رو دعوت کنن برا افطار !
تا اینجای قضیه حله! حالا فکر کنید که ما از اول ماه مبارک هر شب تو گروه تلگراممون بحث داشتیم! اقا کجا دعوت کنیم؟ بریم باغ؟ نه فلان باغ باید رو قالیچه نشست خیلی ضایع است! فلان یکی باغ غذاش خوب نیست. اون یکی خارج از شهره باباهامون اجازه نمیدن اون یکی هم صندلی هاش بی کلاسن! بریم فلان رستوران؟ نه محیطش دختر پسری ه ، جلفه برا اساتید! بریم اون یکی رستوران؟ نه رو بازه رسمی نیست! بریم فلان تالار؟ نه غذاهاش پرسی صد تومن ه کلا کلیه هامون هم جواب نمیده! و ....
خلاصه مکان رو به هر بدبختی بود مشخص کردیم! حالا چی سفارش بدیم؟ مرغ و فسنجون بی کلاسه. چلو مشترک که اصلا حرفش رو نزن! وا؟ ١٠ تا فوق تخصص رو دعوت کنی چلو مشترک بدی؟؟؟ اکبر جوجه و فسنجون؟ بیس هر دوش رب انار ه ! خوب نیست! اقا فسنجون نه ، قرمه سبزی! نه اقا قرمه سبزی مگه از مکه اومدیم؟ چلو گوشت ویژه؟ دوباره همون بحث کلیه! :دی خلاصه سرتون رو درد نیارم. بنده خودم رو در ابعاد مساوی نیم در نیم قسمت کردم تا اینا به بختیاری تنها رضایت دادن :/
حالا فکرش رو بکنید مکان رو برا یک شنبه هفته اتی رزرو کردیم و سفارش دادیم به هر فلاکتی بود، امروز رفتیم اکی نهایی اینترن ها رو بگیریم ، خانمها دستشون رو زدن به کمرشون که وا؟ چرا فلان جان؟ چرا بیسار جا رو نگرفتین؟ بختیاری تنها بد نیست؟ میگم بابا سرویس افطار هم دارن! به خدا اسرافه. به شخصه یه لیوان چای میخورم افطار کانه گاو نر خورده باشم! :| میگن خب کارت دعوت هاتون کو؟ نگاه خیره به دوربین :/
میگم کارت دعوت سفارش ندادیم که . میریم شفاها دعوت میکنیم دیگه. مگه عروسیه؟ میگن نه خیلی بی کلاسه اینجوری! اصلا حرفشو نزنید! میگم خب شما برید کارت سفارش بدین. دیگه وقت چندانی نداریم من امروز نمیرسم برم... میگن نه دیگه کلا کنسلش کنید!! فقط دنبال دیوار میگشتم یعنی!
مخلص کلام که گفتن ما نمیایم. چند تا از بچه های خودمون هم گفتن نمیایم و تا این لحظه آماری که دست منه قراره ٩ نفر افطار بیست و خرده ای نفر رو متقبل بشن. حالا مطمئنم باز کم میشه تعداد ! :))
امروز رفتیم یکی از اساتید کله گنده ی گروه رو دعوت کنیم، برگشته میگه کی هزینه رو میده؟ میگم خودمون. میگه فک کنم خیلی پولدارید. میخواستم بگم خانم دکتر رفتیم درخواست وام دادیم اگه زحمت بکشین ضامنمون بشین خوشحال میشیم! واللا!
حالا گمانه ها هم حاکی از اینه که تا یک شنبه همه کنار بکشن فقط من و ثمین بمونیم با اساتید! یعنی برا بچه ام میخواستم عروسی بگیرم انقد درگیر تدارکات نبودم که الان درگیر شدم.
- پنجشنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۶، ۱۲:۳۱ ق.ظ