1- خب واقعیت اینه که از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون ، ما روز 3 شنبه به دلیل اینکه نه کلاس داشتیم و نه درمانگاه و از طرفی اتاق عمل هم تعطیل بود ، صبح علی الطلوع رفتیم بیمارستان و حضورمون رو زدیم و بعد به طرز خیلی خفنی (!) جیم کردیم و رفتیم جیگرکی!!
حالا من صلاح رو در این میبینم که از حواشی این قضیه و نحوه رفتن ما به اون مکان منحوس چشم بپوشم و دیگه هنرنمایی های بی شائبه مون رو در چشم و چال مردم فرو نکنم! در ذیل هم مشاهده میفرمایید که جیگرها را میل کردیم و تمام !
ساعت 10 بود و یاران غار گفتن میرن بیمارستان که یه خودی نشون بدن و خروج بزنن که غیبت نخورن. منم یه هفته ای بود که مرجان میگف بریم بیرون ، بهش زنگیدم و گفتم پاشو بیا پارک بانوان منم میرم اونجا ! القصه رفتیم و دیداری تازه کردیم و باز عینهو ندید بدید ها دابسمش پر کردیم و حال و حول نمودیم و البته که یه خریت ِ بلاتشبیهی هم انجام دادیم! و اون چیزی نبود جز بستنی!! :| ینی الان که فکرشو میکنم نمیدونم با کدوم عقلی من رفتن بستنی خوردم رو جیگر!! :| یه مزه ی ... هم میداد که بیا و ببین! ماست بستنی بود!!! :| (آخه محصول قحطیه ماست بستنی؟؟؟ نه من از شما میپرسم!؟ ) خواهشا نگین اونا ماست بستنی تولید کردن شما عقلتون کجا بود! چون جوابی ندارم!
+در حال حاضر عکسی از اونا در دسترس ندارم! مرجان با گوشیش گرفت که ساعاتی پیش از روابط عمومیش درخواست کردم عکسو بفرسته ولی هنوز از اون مرکز جوابی به دست ما نرسیده! (چرا مسئولین پاسخگو نیستن واقعا؟؟ :| )
بعله! پیرو دو اتفاق فرخنده فوق بنده از 4 شنبه تا همین لحظه که در خدمتتونم گلاب به روتون تو مستراح لحاف تشک انداختم! ینی عملا روده بزرگ و حتی روده کوچیکم استعفا شون رو امضا کردن گذاشتن! هیچ مسئولیتی در قبال من قبول نمیکنن! اصن یه وعضی شده که گفتن نداره! :|
2- یک سندرومی هم هست به نام سندروم هندزفرییسم! یعنی ویران میکنه جیبتون رو! شما هی هندزفری میخرید هی خراب میشه هی یکی دیگه میخرید! واقعا نمیدونم چطوری خراب میشه آخه؟
میخوام یه موزه بزنم در طی سالهای آتی از هندزفری هایی که داشتم! امروز تو خونه تکونی میخواستم بندازمشون ها ! باز گفتم بیخیال ! باشه یادگاریه ! واللا ! :دی
3 - پیرو در افشانی هام تو کامنت دونی وبلاگ جولیک که در عکس ذیل مشاهده میکنید ، دوباره تاکید میکنم که آقا قول ندید! اگر قول میدید عمل کنید! زشته به خدا ! بده ! مردی گفتن ناسلامتی!
من نمدونم به خدا ! همه ی خلق ِ دنیا کار میکنن این شوعر ما هم کار میکنه! مرده شور اون کاری که 29 اسفند ماموریت داره رو باس برد ! 29 اسفند فقط مرحوم مصدق کار میکرد که اونم برا فرار از خونه تکونی بود ! واللا ! من که خونه تکونی ندارم که! باز 4 روز من تعطیلم این بشر پیداش نیست ! یه هفته است قول داده هرجور شده جمعه برگرده ! دیشب زنگ زده با هرهر و کرکر که نشد ! شنبه میام ! :| نِظری ندارم به واقع !
خب همین کارا میکنین باهاتون قهر میکنن دیگه! حرفم میزنی میگه یعنی دو صباح دیگه تو شب عید کشیک بودی من باید غر بزنم؟ :| یکی نیست بگه قیاس مع الفارق تر پیدا نکردی؟ من شب خواستگاری گفتم من کارم اینطوریه! میخواست نخوای! واللا ! تو که گفتی من کارم اورژانس نداره الان باید جوابگو باشی نه من :|
آقا اصن شماره یه وکیل خوب بدید من کارش دارم :دی
+این عمی جان هم فلسفه داره البته! عمو جان بوده تبدیل شده به عمی جان! عمو جان هم ادای یه بنده خدایی بوده! :|
4- سال نوتون پیشاپیش مبارک! شاد باشید و زیاد وبلاگ بنویسید و الانور را دوست بدارید و وبلاگش را بخوانید! :دی
- ۲۲ نظر
- ۲۸ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۱۱