خب اونجوری که من میخواستم نشد.
یعنی حقیقتش رو بخواین با درخواست مهمانیم با هزار و یک تماس و تلفن و بدبختی و این و ببین و اون رو ببین که محسن متحمل شد موافقت کرد دانشگاه بهشتی. ولی وقتی رفتم اونجا متوجه شدم اگه انتخاب واحد کنم حدااقل نصف درسایی که اونجا پاس میکنم تو یونی خودم تطبیق نمیخوره. چون پزشکی رشته ایه که هر دانشگاهی به صلاح دید خودش میاد و واحد ها رو طبقه بندی میکنه یه جورایی! یعنی میگه فلان درس مهمتره فلان قدر واحد بدیم و الخ. از طرفی هم بهشتی ریفرم بود تا آخر و مال ما فقط تا علوم پایه ریفرم بود.
اگه میخواین بگین که چرا قبلش تحقیق نکردی جا داره بگم من قبلش از خیلیا تو یونی خودمون پرسیدم و گفتن بعیده استاژری تو دانشگاه ها با هم فرق داشته باشه و به بهشتی هم چند بار زنگ زدم و اونا هم گفتن شاید دانشجو بگیرن و شاید نگیرن و نگفتن که استاژریشون به هیچ دانشگاهی شبیه نیست و عملا مهمان شدن غیر ممکنه. حتی همین سارا (جولیک) خودمون رو هم فرستادم وطفلی رفت و پرسید و به اونم اول همین حرفو زده بودن که شاید بگیرن و شاید هم نه.
بعد اگر هم میخواین بگین که چرا انتقال دائم نمیشی که مشکل تطبیق حل شه باید بگم اولا یونی ما با انتقال دائم موافقت نمیکنه و ثانیا هم من بیشتر از 50% از واحدا رو پاس کردم و انتقال دائم برام امکان پذیر نیست!
بعد دیگه نمیدونم چی میخواید بگید ولی انقد میدونم که من به تمام راه های احتمالی فکر کردم ولی خب تو همه اش باید یه ترم یا خیلی خوشبینانه دو سه ترم میرفتم بهشتی و بعدش برمیگشتم و یه سال عقب میفتادم! بعنی عملا اگر من 6 ماه مرخصی بگیرم برم تهران بیشتر به صرفه است تا بخوام مهمان شم! چون نه 15 میلیون واسه یه ترم پول میدم و نه درس میخونم! والللا ! :|
در آخر هم واقعا دچار اصطحلاک شدم دیگه.... محسن هم همینطور.... مامانم میگه ترم بعد دوباره خیز بردارید برا ایران! شاید اون بهتر بود... هردومون میگیم نه! حتی فکر کردن دوباره به این پروسه نفس گیر برام غیر ممکنه....
از اینجا به بعدش رو با خودمم ! نفیسه جونم! عزیز دلم! خانم عاقل و بالغ! (چن تا کمپوت دیگه هم اگه دم دستتون هست بدید باز کنم واسه خودم!) من میدونم 3 سال تایم کمی نیست! میدونم تو الان خیلی حس بدی داری! میدونم تو این یک سال و 9 ماه همش فکر میکردی بالاخره میشه! این ترم نشد ترم بعد! و الان تمام امیدت نااامید شده... میدونم محسن دکتری قبول شده و دیگه شاید کمتر از این بتونه رفت و آمد کنه... میدونم تو مرخصی نداری و عملا نمیتونی بری خونه ات.... همه ی اینا رو میدونم ولی بیا و قبول کن!
بیا قبول کن که این انتخاب خودت بوده... این رشته انتخاب خودت بوده! این ازدواج هم انتخاب خودت بوده! دنیا رو متهم به چیزی نکن و تا آخرش پای انتخابات بایست!
این تنها راهی ه که تو میتونی و تو باید انجام بدی...
+خدایا راضی ام به این تقدیر و کمکم کن کمتر غر بزنم و زندگی رو راحتتر بگذرونم!... کمکم کن روزهام زودتر و زودتر و شادتر بگذرن...
++خیلی بده آدم تو اوج جوونی آرزوی گذر هرچه زودتر زمان رو بکنه...
+++ببخشید کامنتای پست قبل رو جواب ندادم. نت نداشتم و الان هم دیگه داغ بودنش گذشت ... مرسی از این که هستید :)
- ۲۰ نظر
- ۲۳ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۵۵